پژوهشگر فلسفه اسلامی گفت: شهید مطهری میگوید عناوین حکمت عملی توسط عقل ایجاد و جعل میشود اما آیتالله جوادی آملی قائل به کاشفیت عقل است و آن را همانند چراغی میدانند که به کشف واقعیت میپردازد.
به
گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به نقل از خبرنگار ایکنا، محسن ابراهیمی، پژوهشگر فلسفه اسلامی، امروز چهارشنبه ۲۸ دی
در نشست «تمایز حکمت عملی از نظری و دوگانه کاشفیت و یا حاکمیت» که از سوی مؤسسه
پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد به سخنرانی پرداخت که در ادامه متن سخنان وی
را میخوانید:
ایده
اصلی که در این سخنان مطرح میکنم پرده برداشتن از این نزاع است که آیا عقل در
حکمت عملی کاشف است یا حاکم. مراد از عقل کشاف، عقلی است که صرفاً شأنیت شناخت
دارد و عقل حاکم به جعل و ایجاد عناوین در حکمت عملی میپردازد. نکته مهم این است
که هر دو دیدگاه لوازمی دارند که اندیشمندان معاصر به طور کامل ملتزم به این لوازم
نشدهاند. میتوان به دیدگاههای متقابل با یکدیگر در زمینه حکمت عملی اشاره کرد
که یکی دیدگاه اشاعره است که جایگاهی برای عقل در حکمت عملی قائل نیستند. دیدگاه دیگر
حاکمیت عقل است که شهید مطهری میگوید عناوین حکمت عملی توسط عقل ایجاد و جعل میشود.
کانت هم در فلسفه غرب دارای چنین دیدگاهی در زمینه عقل است.
معنای
کاشفیت در حکمت عملی
دیدگاه
دیگر کاشفیت است که کسانی همانند آیتالله جوادی آملی به آن اشاره و عقل را همانند
چراغی میدانند که به کشف واقعیت میپردازد. در این دیدگاه عقل در مقام جعل حکم
نیست بلکه صرفا واقعیت را برای ما روشن میکند. در بحث از شواهد کاشفیت لازم به
اشاره است که شاهد اول، سخنان اندیشمندان معاصر است که بیان میکنند حکمت عملی
همانند حکت نظری به کشف واقعیت میپردازد و تفاوتی در این زمینه میان آنها نیست.
شاهد دیگر تعریف حکمت عملی است که به ادراک آنچه شایسته عمل کردن است تعریف شده
است.
توجه
به کلمه ادراک در اینجا نشان میدهد که عقل در مقام کاشف است. شاهد سوم، طرح بحث
از حسن و قبح از سوی متکلمان در نسبت با خداوند است که این هم نشان میدهد عقل در
حکمت عملی در جایگاه کاشف است. اما شاهد اصلی حاکمیت عقل، بحث از اعتباری بودن
حکمت عملی است زیرا اعتبار به این معناست که عناوین حکمت عملی توسط عقل ایجاد میشود.
در این راستا باید به مشهور بودن گزارههای حسن و قبح و برابر بودن حسن و قبح با
مدح و ذم از سوی متکلمان و همچنین اعتباری بودن مصلحت و مفسده اشاره کرد.
شواهد
حاکمیت عقل در حکمت عملی
این
شواهد هرکدام از امور اعتباری و شاهدی بر حاکمیت عقل در حکمت عملی هستند. مسئله دیگری
که باید اشاره کرد ابهام در کاشفیت و حاکمیت است چراکه سخنان اندیشمندان در این زمینه
مبهم و گاه ناسازگار با یکدیگر است و شاید یکی از بارزترین موارد این ابهام سخنان
طرفداران کاشفیت است که در ضمن بحث به طور ناخودگاه به سمت حاکمیت عقل سوق پیدا میکنند.
استفاده
از مفاهیم حکمت نظری در حکمت عملی بدون توجه به جایگاه عقل موجب پدید آمدن ابهاماتی
در تعریف حکمت عملی شده که نمونه اول، بحث از ذاتی بودن حسن و قبح است. در انتقاد
از این بحث گفته شده که اصطلاح ذاتی، در حکمت نظری مطرح است و طرح آن در حکمت عملی
این بحث را پیش آورده که مراد از ذاتی بودن در اینجا چیست؟ درباره مزیتهای عقل
کاشف و حاکم هم باید گفت که مهمترین مزیت کاشف بودن، تناسب آن با واقعگرایی و مزیت
اصلی حاکم بودن عقل در حکمت عملی هم هماهنگ بودن آن با اختیار و اراده انسان است.
معنای
معرفت اخلاقی
همچنین
حجتالاسلام والمسلمین بهروز محمدیمنفرد، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با موضوع
«ابتنای حکمت عملی معطوف به اخلاق بر معرفتشناسی» سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید:
معرفت
اخلاقی همان باور اخلاقیِ صادق و موجه است. حکمت نظری، معطوف به شناخت هستیهای
نامقدور همانند شناخت خداوند و نفس انسانی است اما حکمت عملی معطوف به هستیهای
مقدور همانند حالات اختیاری و فضایل و رذایل نفس انسانی است. البته هدف حکمت عملی
همانند حکمت نظری این است که انسان به سعادت حقیقی نائل شود. اگر امکان معرفت یا
توجیه باور که یکی از مباحث حوزه معرفت شناسی است وجود نداشته باشد نمیتوانیم به
هستیهای مقدور اعتماد و استناد کنیم و با فرض عدم امکان معرفت اخلاقی، نمیتوانیم
از اصول حاکم بر رفتارهای اختیاری صحبت کنیم بنابراین فیلسوفان اسلامی از جمله ابن
سینا و ملاصدرا ابتدا باید در ساختار معرفتی خودشان مشخص کنند که برای نمونه کدامیک
از مدلهای مبناگرایی کلاسیک را میپذیرند تا اینکه باور به اصول و قواعد اخلاقی
توجیه شود.
بنده
به طور خاص به دو مسئله اشاره میکنم که یک مورد این است که امکان توجیه باور در
گزارههای اخلاقی، مبنایی برای حکمت عملی است و در گام دیگر باید مشخص کنیم گزارههای
اخلاقی معطوف به حکمت عملی امکان توجیه دارند. در این راستا باید ابتدا مشخص کنیم
که آیا گزارههای اخلاقی، اخباری هستند یا انشایی؟ اگر این را روشن کنیم آن وقت
مشخص میشود که آیا میتوانیم از امکان توجیه آنها صحبت کنیم یا خیر؟ اگر ثابت کنیم
که فیلسوفان در حکمت عملی از گزارههای انشایی صحبت میکنند معنایش این است که جایگاهی
برای گزارههای اخلاقی قائل نیستند و اساسا رسالت حکمت عملی محقق نمیشود. در حالی
که زمانی میتوانیم از معرفت و شناخت صحبت کنیم که اخباری بودن چنین گزارههایی
برای ما مشخص شود تا عنصر باور بر آنها قابل صدق باشد.
نحوه
تحقق سعادت انسان
در آرای
فیلسوفان اخلاقی، ادلهای داریم که دلالت بر این میکند که گزارههای اخلاقی،
اخباری هستند بنابراین امکان باور به این گزارهها وجود دارد و در نتیجه حکمت عملی
هم بر آنها صدق میکند. مهمترین دلیل این است که گزارههای اخلاقی در حکمت عملی
واقعنما هستند و البته نوع حداقلی آن را میتوانیم به فیلسوفان اسلامی نسبت دهیم.
منظور از حداقلی این است که گزارههایی همانند اینکه راستگویی خوب یا دروغگویی بد
است، ما بهازایی در عالم خارج ندارند اما این خوبی یا بدی را میتوانیم مساوی با
سعادت و شقاوت بدانیم. در اینجا وقتی میگوییم راستگویی خوب است یعنی سعادتبخش
است .حال این سعادتبخشی میتواند در عالم خارج با رفتارهای درست ما محقق شود.
در اینصورت
گزارههایی همانند راستگویی خوب است از حقایق رفتارهای ارادی انسان حمایت میکنند
که سبب سعادت نفس انسان میشود. معتقدم نسبتی بین اخباری بودن و واقعنمایی گزارههای
اخلاقی در آرای ابن سینا و ملاصدرا مشاهده میشود. البته برخی با ملاحظه آرای ابن
سینا مخصوصاً قیاسات منطقی، نوعی برساخت اخلاقی را به ابن سینا نسبت دادهاند که
البته اگر چنین چیزی پذیرفته شود منافاتی با اخباری بودن گزارهها ندارد اما برخی
گفتهاند که بر اساس حکمت سینوی، آرای اخلاقی تکیهگاهی غیر از مشهورات ندارند یعنی
گزارههای اخلاقی همان مشهورات اخلاقی هستند.
از
نگاه ابن سینا، گزاره راستگویی خوب است به گزاره راستگویی سعادتبخش است تقلیل پیدا
میکند یا برمیگردد؛ یعنی هر عملی تنها از این جهت مطلوب و خوب است که سعادت حقیقی
را در پی داشته باشد. وی معتقد به نوعی اینهمانی بین گزارههای برخی گزارهها
است؛ اولین گزاره این است که سعادت حقیقی، مطلوبیت ذاتی دارد، دوم اینکه رفتارهای
اخلاقی یا فضیلتها، سعادتبخش هستند یعنی کمک میکنند به اینکه انسان به سعادت حقیقی
برسد پس راستگویی، مطلوب بالعرض است و هر مطلوب بالعرضی از حیث اخلاقی خوب است در
نتیجه میتوانیم بگوییم راستگویی خوب است. در همه آرای ابن سینا که دقت کنیم این
موارد را مشاهده میکنیم که تمرکز وی در حکمت عملی بر عنصر سعادت نفس انسانی است.