کتاب «تاریخ فلسفه معاصر غرب» در خبرگزاری مهر معرفی شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «تاریخ فلسفه معاصر غرب» تألیف بهمن پازوکی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به همت انتشارات این مؤسسه منتشر شد.
منظور از «فلسفۀ معاصر» در عنوان این کتاب فلسفۀ قرن بیستم است؛ با یک استثنا و آن هم کیرکگور فیلسوف دانمارکی است که به قرن نوزدهم تعلق دارد؛ اما شرح اندیشهاش به لحاظ تأثیر به سزایی که در فلسفۀ معاصر به طورکل در اندیشه هیدگر و یاسپرس به طور خاص داشته است در اینجا آمده است.
فلسفه بعد از مرگ هگل در سال ۱۸۳۱ و با قوت یافتن علوم تجربی، در بحرانی عمیق فرورفت و دیگر قادر به استقامت در برابر فشاری نبود که این علوم بر آن وارد می کنند. علوم تجربی به آهستگی سرمشق علوم نظری شدند و از این حیث جایگاه فلسفه را متزلزل ساختند. موقعیت علوم طبیعی در شکل دهی عملی به واقعیت و تسلط بر آن چنان چشمگیر بود که آنها به زودی ملاک و مناط هر گونه دستیابی به واقعیت شدند.
به جای کوشش در تألیف و ترکیب همه اشکال دانش و فرهنگ از قبیل دین، هنر، علم و سیاست، در نظامی فلسفی، آن گونه که ایدئالیسم آلمانی در سر می پروراند، اکنون حوزه های منفرد «واقعیت» در پی استقلال هرچه بیشتر خود و جدا شدن از یکدیگر بودند. این گونه به نظر میرسید پیوندی که علوم همواره با فلسفه داشتند برای همیشه گسسته و به استقلال دست یافته و با توجه به نقش تعیین کنندهشان در تبیین واقعیت فلسفه را به حاشیه رانده باشند. بنا بر قول شایع در آن زمان از فلسفه دیگر هیچ کاری در جهت حل مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و رتقوفتق امور زندگی برنمیآید. در حالی که متخصصان علوم منفرد در حوزه های مختلف علمی از قبیل زیست شناسی، طب، فیزیک، شیمی و اقتصاد به پژوهش می پردازند و به برنامه ریزی و اجرای طرح های مختلف علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مشغول اند. از حضور اهل فلسفه در این زمینه ها خبری نیست. در مقایسه با عالمان و متخصصان مجرب علوم منفرد تجربی، فلاسفه دانش، تخصص و روش خاص و مطمئنی برای عرضه ندارند. انسان نیز بیشتر و سفت و سخت تر به آن اموری می چسبد که به نظرش مطمئن ترین و قابل اعتمادترین امورند. چنین صفاتی را نیز باز بنا بر باور شایع در آن زمان، فقط علم تخصصی و تجربی داراست.
اما از دهههای میانی قرن نوزده گرایش به فلسفه در اشکال مختلف و با مقاصد متفاوت از نو شکل گرفت، البته هیچ یک از این جریانها در پی بازسازی فلسفه در شکل فرادادی(سنتی) آن نبود. جریان نوکانتی با شعار بازگشت به کانت و تأکید بر موضوع شناختشناسی در پی گره زدن مجدد فلسفه به علوم تجربی بود.
پدیدارشناسی با شعار خود مبنی بر رفتن به سوی خود اشیاء در تقابل با فلسفه انتقادی نوکانتیها، مجددا بر سویه وجودشناختی فلسفه تأکید میکرد. وظیفه پدیدارشناسی دستیابی به شناخت ذات چیزها بود که با وسایل و روش علوم طبیعی ممکن نیست، بدان دست یافت.
با کیرکگور آنچه فلسفه اگزیستنز یا بنابر قرائتی دیگر اگزیستنسیالیسم خوانده میشود رونق میگیرد تا در مقابل هگل بایستد که هستی انضمامی انسان متناهی اندیش را نادیده میگیرد و آنرا به حاشیه تمامیت هیئت تألیفی(سیستم) روح میراند. هرمنوتیک که در گذشته شاخه ای از روش شناسی در فلسفه و الهیات بود، اکنون با تأکید بر فهم عالم زیسته هر گونه فلسفه ای را که به ابزار روشمند علوم طبیعی تأسی میکند و مدعی درک تمامیت واقعیت از این راه است، رد میکند.
وجوه اشتراک سه حوزه فلسفه تحلیلی، پوزیتیویسم یا آمپریسم منطقی و نظریه های علم تکیه بر نتایج و دستاوردهای علوم تجربی، نفی فلسفه به معنای متافیزیک و کوشش در جهت تفوق بر آن است، البته هر کدام به طریق خاص خودشان فلسفه تحلیلی گمان می بُرد با تحلیل زبان روزمره و علمی بتواند از پس این کار برآید. پوزیتیویسم یا آمپریسم منطقی بر آن بود تا با کمک منطق و اصلاح زبان مابعدالطبیعه، به بازسازی عقلانی نظریه های علوم تجربی دست بزند. نظریه های علم نیز با پرداختن به پیش فرض ها، روشها و غایات شناخت علمی – و نه شناخت به طور کل – در نشان دادن حدود این گونه شناخت و به تبع آن رد هرگونه ادعایی که خارج از شمول این حدود باشد، سعی دارد.
تاریخ فلسفۀ معاصر، تاریخ جریانهای فلسفی متعدّد است. کثرت جریانها و موضوعات فلسفی یکی از اوصاف بارز فلسفه در دوران معاصر است. در گذشته، سالیان دراز طول میکشید تا جریانها و مکاتب فلسفی شکل گیرند. این شکلگیری، چنانچه پذیرش آراء افلاطون و ارسطو را درنظر گیریم، بعضاً حتی به بیش از هزار سال نیز رسیده است.
اندیشۀ افلاطون بهواسطۀ نوافلاطونیان ادامه پیدا کرد و در قرن یازده میلادی با کشف آثار اصلی افلاطون مجدداً احیا شد و در قرنهای چهارده و پانزده میلادی با قول به اصالت اسم از نو زاده شد. به همین ترتیب، مسلمانان و مسیحیان در قرن سیزده میلادی با کشف آثار اصلی ارسطو و تفاسیر خود بر آنها باعث تجدید حیات و شکوفایی آن شدند، اما وضعیت در مورد فلسفههای قرن بیستم بهگونهای دیگر است؛ بهطوریکه جریانهای فلسفی زود به زود و به فاصلۀ ۱۰تا بیست سال جای خود را به دیگر جریانها میدهند. علی رغم کثرت جریان های بعضاً متعارض یک موضوع در همه آنها مشترک است و آن موضوع زبان است.
در هر صورت آنچه مسلم است این است که در زمانه ما اتفاق نظر در اینکه فلسفه – خاصه فلسفه معاصر – چیست؟، وجود ندارد و این پرسش همچنان بی پاسخ مانده است.
در کتاب تاریخ فلسفه معاصر غرب، همه جریانهای فلسفی قرن بیستم عنوان نشده اند و نویسنده در تألیف و تنظیم مطالب هم فقط به شرح احوال و آراء فیلسوفان بسنده و از آوردن مواضع مخالفان و منتقدان خودداری کرده است؛ چرا که مقصود از تألیف آن، صرفاً جریانهای اصلی فلسفه معاصر به صورت مقدماتی و تمهیدی بوده است.
پازوکی در نهایت تأکید می کند: نکته آخر اینکه نوع گزارش های آمده در غالب کتابهای تاریخ فلسفه عموماً اجمال بعد از تفصیل است، به این معنا که اجمال مطالب مبتنی بر دانش تفصیلی و پیشینی از اندیشه های فلسفی مورد نظر است. بنابراین نباید توقع داشت که با صرف خواندن این گونه کتابها به ماهیت تفکر فلسفی به طور کل و به ماهیت اندیشه هر یک از فلاسفه به طور خاص پی برد. بدین منظور باید زحمت خواندن متون اصلی فلاسفه را بر دوش کشید.
فهرست این اثر عبارت است از پدیدارشناسی، ادموند هوسرل، ماکس شلر، موریس مرلوپنتی، فلسفه اگزیستنز، سورن کیرکگور، مارتین هیدگر، کارل یاسپرس، هرمنوتیک فلسفی، ویلهلم دیلتای، هانس گئورگ گادامر، پل ریکور، فلسفه تحلیلی، گتلب فرگه، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، پوزیتیویسم منطقی، پاول کارناپ، کارل همپل، ویلارد کواین، نظریه علم، کارل پوپر، تامس کوون، پاول فایرابند، منابع و نمایه.
کتاب «تاریخ فلسفه معاصر غرب» تألیف بهمن پازوکی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به تازگی به بهای ۱۰۰ هزار تومان به همت انتشارات این مؤسسه منتشر شد و علاقه مندان برای تهیه این کتاب با ۲۰ درصد تخفیف می توانند به سایت این مؤسسه مراجعه کنند.