عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت: اگر فارابی به استقلال عقل در حکمت عملی توجه داشته ، اقدامش شبیه عقل در منابع استنباط شیعیان است، در حالی که اهل سنت بیشتر به قیاسفقهی یا تمثیل اعتقاد دارند. به نظر میرسد وقتی ابن سینا تدبیر منزل و سیاست را به فقه و شریعت محول میکند، اخلاق در تمدن اسلامی به گونهای بدون متصدی میماند و به همین دلیل ابن مسکویه بیشتر به اخلاق توجه میکند.
به
گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به نقل از خبرنگار ایکنا، یحیی
بوذرینژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، امروز دوشنبه ۲۶ دی در نشست «روششناسی
حکمت عملی از منظر فارابی و ابن سینا»، که از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
برگزار شد، سخنرانی کرد. در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید:
در تمدن اسلامی مسئله اصلی فارابی اهمیت
زیادی دارد، چراکه میخواهد نشان دهد شریعت چگونه عقلانی است و علوم عقلی باید
مورد توجه ما قرار گیرد. برخی میگویند دغدغه فارابی خلافت بود، اما دغدغه وی نبوت
و تبیین عقلانی آن بود. فارابی برای تبیین این مسئله میگوید کلیات شریعت و فقه،
در حکمت عملی آمده است. بنده همیشه فکر میکردم چرا در آثار فارابی فلسفه عملی یا
مدنی برجسته است ؟ علت این امر توجه وی به
عقل برهانی و نقش آن در مسائل اجتماعی و سیاسی است. همچنین، فارابی در دوره آل بویه
زندگی میکند و خلافت از لحاظ فرهنگی و سیاسی وابسته به آل بویه است و تقریباً در
آن دوره، حکمرانان و امیران یا شیعه زیدیه و یا اسماعیلیه هستند که در شمال آفریقا
حضور دارند. حنابله هم در این دوران بودند که این امر بر اندیشهورزی وی تأثیر
گذاشت.
جایگاه اخلاق در فلسفه فارابی
در این فضای اجتماعی و سیاسی، اشاعره
چندان با حسن و قبح عقلی سازگار نیستند لذا ابن سینا دقیقا بر خلاف فارابی حکم
کرده و میگوید مبادی حکمت عملی از شریعت میآید و وظیفه حکمت عملی تطبیق آن مبادی بر جزئیات است. برای بنده سوال بود که
ابن سینا چرا حکت عملی را چندان توجه نمیکند و گویا از نظر وی وظیفه فلسفه توجه
به حکمت عملی نیست، بلکه با فلسفه نظری سر و کار دارد. فارابی در توضیح عقل عملی میگوید
که عقل عملی، مُدرِک کلیات عملی و عقل نظری مدرک کلیات عقل نظری است اما ابن سینا
چنین دیدگاهی ندارد هرچند ممکن است در برخی کتابها اشاراتی به این موضوع داشته
باشد اما میگوید قضایای فلسفه عملی از مشهورات است و از تفکر و تامل برهانی فیلسوف
ناشی نمیشود.
فارابی تأکید زیادی به فلسفه سیاسی
دارد اما به اخلاق هم توجه دارد ولی این اخلاق در درون فلسفه سیاسی است. بنابراین
اگر فارابی به بدیهیات عقل عملی توجه پرداخته است اقدام وی شبیه عقل در منابع استنباط
شیعیان است در حالی که اهل سنت بیشتر به قیاس فقهی یا تمثیل توجه دارند.
اقدام مهم ابن سینا
به نظر میرسد وقتی ابن سینا تدبیر
منزل و سیاست را به فقه و شریعت محول میکند اخلاق در تمدن اسلامی به گونهای بدون
متصدی میماند. به همین دلیل ابن مسکویه بیشتر
به اخلاق توجه میکند و کتابهایی که تا دوره صفویه و قاجار در زمینه فلسفه عملی
نوشته شدهاند، بیشتر به اخلاق میپردازند.
این اقدام ابن سینا از لحاظ اجتماعی و
اعتقادی دو اثر داشت که یک اثرش این بود که از نظر فلسفی، جایگاه شریعت را در
مقابل مخالفان تبیین کرد و نیز باعث شد که ما دیگر مستقل از شریعت به مسائل سیاسی
و اجتماعی نپردازیم؛ هرچند مدل فارابی که به شریعت و مسائل برهانی و عقلی توأمان میپردازد
برای شرایط امروز ما مناسبتر است و میتواند برخی از مسائل اجتماعی را مرتفع
کند.
همچنین شهید مطهری به علامه طباطبایی
انتقاد میکند که در اعتباریات، پیشینه بحث را بیان نمیکند، اما بنده در مقالهای
نشان دادهام که علامه طباطبایی در اعتباریات متاثر از ابن سیناست و مبناها و پایههای
نظریه اعتباریات وی از ابن سیناست. نکته دیگر اینکه ابن سینا در جایی میگوید برای
حکمت عملی، مبادی و کمالی وجود دارد و این مبادی از شریعت الهی ناشی میشود، چون
هدف انبیا رسیدن انسان به کمال و سعادت است. بنابراین میتوان گفت که انبیا مبعوث
نشدهاند مگر برای تشریح این اهداف. آنان احوال جزیی را تشریح نکردهاند بلکه بر
شارع است که آن قوانین را بیان کند و عقل نظری با دریافت آن قوانین از شریعت، آن
را برای تشریح به کار ببرد و این هم با کمک عقل عملی حاصل میشود.
علاوه بر این، فارابی وقتی جایگاه رئیس
سنت را تبیین میکند منظور وی از رئیس سنت همان فقه و فقها است ولی موضع ابن سینا متفاوت است. با وجود این
تفاوتها در روش حکمت عملی ، هر دو فیلسوف منشاء تاثیرات مهمی در جهان اسلام بوده
اند .
تقسیمبندی نفس در فلسفه ارسطو
در ادامه این نشست حامد روشنیراد،
پژوهشگر فلسفه، با موضوع «فرونسیس و نسبت آن با حکمت نظری نزد ارسطو» سخنرانی کرد
که گزیده آن را میخوانید؛
حکمت عملی، یک اشتراک لفظی است و در
عرف عام گفته شده سه شاخه شامل تدبیر منزل، اخلاق و سیاست در ذیل حکمت عملی تعریف
میشود. فرونسیس نیز امروزه به فرزانگی و به تعبیر دیگر حکمت عملی تعریف شده است.
بنده بیشتر بر بنیان متافیزیکی تمایز حکمت نظری و عملی از نظر ارسطو اشاره میکنم.
ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماخوس» در ابتدا درباره سعادت صحبت میکند و میگوید
مهمترین تعریف سعادت عبارت است از زندگی بر اساس فضیلت. وی نفس را به دو بخش بنیادین
تقسیم میکند که شامل فضایل اخلاقی و عقلی هستند.
ارسطو بخش غیر عقلانی نفس را به دو بخش
تقسیم میکند که یک بخش آن فاقد خرد یا بخش گیاهی است و مثلا در خواب، همه انسانها
در این زمینه برابر هستند. بخش دیگر که بخش میانی است میتواند فرمان بخش خردمند
را بشنود و چون میتواند سرپیچی یا اطاعت کند از این منظر دارای خرد است. فضایل
اخلاقی فضیلت این بخش میانی عقل هستند. وی در چهار کتاب به طور مفصل درباره فضایل
اخلاقی صحبت کرده و سپس وارد فضیلت عقلی میشود.
فرونسیس قلمرو صیرورت را دربرمیگیرد
ارسطو بخش خردمند نفس را هم به دو بخش
تقسیم میکند. از نظر ارسطو موجوداتی که در جهان وجود دارند دو بخش هستند که بخشی
تغییرپذیر و بخشی تغییرناپذیر هستند بنابراین بخشی از نفس حسابگر و بخشی نیز
شمارنده است. بخش حسابگر نفس با جهان متغیر ارتباط دارد. از نظر ارسطو فرونسیس یا
حکمت عملی فضیلتِ جزء حسابگرِ نفس و حکمت نظری، فضیلت بخش شمارنده نفس است.
برخی میگوید فضایل عقلی از منظر ارسطو
پنج مورد هستند، اما ارسطو در نهایت به دو فضیلت عقلی اشاره میکند که شامل حکمت
نظری و عملی هستند و بنیان متافیزیکی این تقسیمبندی همان است که افلاطون در تقسیمبندی
بین جهان متغیر و جهان باثبات به آن اشاره کرده است. صحبت اصلی وی این است که نفس
حسابگر معمولا همیشه درباره امور ممکن به تفکر میپردازد و هیچ کس با خودش درباره
اینکه دیروز چه اتفاقی افتاد مشورت نمیکند چون ضرورتاً رخ داده است هرچند ممکن
است برای انسان پشیمانی داشته باشد. بنابراین متعلقات فرونسیس همیشه در مورد امور
آینده هستند و به جای امور ثابت، قلمرو صیرورت را دربرمیگیرد.