جواد دلپذیر: فقه و حکمت عملی هیچکدام ما را از دیگری بی‌نیاز نمی‌کنند

جواد دلپذیر: فقه و حکمت عملی هیچکدام ما را از دیگری بی‌نیاز نمی‌کنند
پژوهشگر فلسفه اسلامی گفت: حکمت عملی ما را بی‌نیاز از فقه نمی‌کند چون ما نیاز به جزیی‌سازی مسائل داریم و اینکار در بسیاری از موارد نیازمند وحی الهی است لذا برای اجرای حکمت عملی باید حتما از دین بهره ببریم.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به نقل از خبرنگار ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین جواد دلپذیر، پژوهشگر فلسفه اسلامی، امروز چهارشنبه ۲۸ دی‌ در نشست «رابطه فقه و حکمت عملی فارابی» که از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد به سخنرانی پرداخت که در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید:

مسئله تحقیق بنده از اینجا پدید آمده که از طرفی در فلسفه اسلامی گفته شده عمل به فرامین دین راه سعادت است و طبیعتا دانش فقه هم دانشی است که بازخوانی گزاره‌های عملی دین را بر عهده دارد، نتیجه این می‌شود که عمل به فقه، راه سعادت انسان است. از سوی دیگر فیلسوفانی که بحث حکمت علمی را مطرح کرده‌اند می‌‌گویند حکمت عملی راه سعادت را به انسان نشان می‌دهد پس طبیعتا سوال پیش می‌آید که نسبت این دو چیست؟ یک دانش هستند یا دو دانش؟ بنده به خاطر اهمیتی که فارابی در طول تاریخ فلسفه اسلامی و حکمت عملی دارد به دیدگاه‌های وی در این زمینه می‌پردازم.

جایگاه نبی در مدینه فاضله

به عنوان مقدمه لازم است بگویم فارابی، انسان را موجودی می‌داند که نمی‌تواند بدون اجتماع به کمال نهایی برسد. همچنین اجتماع انسانی نیازمند رئیس است تا آنها را تعلیم دهد و نمی‌‌توان آنها را به حال خود رها کرد. آرمانشهری که وی مطرح می‌کند مدینه فاضله نام دارد که جامعه‌ای است که هم مردم آن و هم رئیس به دنبال سعادت نهایی انسان هستند. رئیس اول مدینه فاضله در نظام اندیشه فارابی، باید اکمل افراد جامعه باشد یعنی خودش به کمال نهایی انسان نائل شده باشد. چنین شخصی باید از نظر قوای عاقله و عقل عملی و نظری و قوای متخیله در اوج باشد و قابلیت‌های وی هم به فعلیت رسیده باشد.

فارابی می‌گوید چنین شخصی غیر از نبی نیست چون نبی از لحاظ دیگر، فیلسوف هم هست. از نظر وی نبی برای هدایت جامعه باید دو کار انجام دهد که شامل تعلیم و تأدیب مردم یا آموزش و پرورش است. وی در آموزش نمی‌تواند همه مردم را به یک گونه آموزش دهد چون مردم جامعه شامل خواص و عوام هستند. خصوصیت عموم مردم این است که یا به واسطه استعداد ذاتی یا عوامل بیرونی توانایی درک معقولات را ندارند یعنی مفاهیم کلی و برهانی و ذاتی را نمی‌توان به آنها منتقل کرد برخلاف خواص که می‌توان مفاهیم را به شکل عقلانی به آنها منتقل کرد پس نتیجه می‌گیریم که آموزش آنها هم متفاوت می‌شود.

تعریف فلسفه

نبی الهی یا فیلسوف علی الطلاق، فرامین مورد نیاز برای اداره جامعه را مستقیماً در ارتباط با عالم غیب دریافت می‌کند. وی با عقل فعال ارتباط برقرار کرده است و گزاره‌های ناظر بر عمل و نظر را به صورت کلی دریافت می‌کند و این همان حکمت نظری و عملی است. همچنین قوه متخیله این شخص در اوج است و با عالم غیب ارتباط برقرار کرده و گزاره‌های جزیی را نیز دریافت می‌کند. فلسفه از نظر فارابی علمی قیاسی است که به کار بستن آن فقط از طریق قیاس میسر است. فارابی معتقد است فلسفه علم برهانی است و واقعیت را برای انسان کشف می‌کند و تنها صنعتی است که انسان را به واقعیت می‌رساند.

حکمت عملی هم علمی است که به اموری می‌‌پردازد که قابل انجام توسط انسان هستند و غایت آن هم سعادت است پس نتیجه می‌‌گیریم که حکمت عملی نیز دانشی برهانی است اما آن قسمتی از دانش برهانی را در بر دارد که به کنش‌های ارادی انسان می‌پردازد. تلقی فارابی از دین این است که تمام گزاره‌های دینی باید قابلیت فهم توسط عموم مردم را داشته باشد. از نظر وی راه سعادت را یکبار در قالب گزاره‌های کلی به نبی ابلاغ و یکبار همین راه سعادت به صورت قابل فهم توسط عموم و به صورت کاملا جزیی شده به متخیله نبی وحی می‌شود که این همان دین است پس به تعبیر فارابی، دین و حکمت دو روی یک سکه هستند و تباینی بین آنها نیست.

مراد از دانش فقه چیست؟

اگر رئیس اول مدینه فاضله در جامعه وجود نداشت نوبت می‌رسد به کسی که تمام خصوصیات نبی، غیر از دریافت وحی را دارا هستند و در غیر این‌صورت باید کسی سر کار بیاید که با اجتهاد خودش جامعه را اداره نکند بلکه جامعه با استناد به آموزه‌های رئیس اول اداره شود. چنین شخصی یک خصوصیت مهم دارد و باید توانایی اجتهاد در منابع را داشته باشد که امروزه به آن فقه گفته می‌شود. آموزه‌هایی که رئیس اول به صورت تصریحی بیان کرده است جای بحث ندارند و باید به آن‌ها عمل شود اما حکم آموزه‌هایی که رئیس اول به آنها تصریح نکرده را باید رئیس جدید با استفاده از منابع استنباط کند. پس دانش فقه دانشی است که به انسان قوت می‌‌دهد که آموزه‌های غیرتصریحی رئیس اول را استخراج کند.

دانش فقه از نظر فارابی تفاوت‌هایی با تعاریف امروزین از فقه دارد. اول اینکه دانش فقهی که وی بیان می‌کند هم شامل مسائل نظری و هم عملی دین است، دوم اینکه آموزه‌های تصریح شده توسط رئیس اول در دانش فقه فارابی بیان نمی‌شود در حالی که در دانش فقه امروزی همه مسائل در کتب فقهی بیان می‌شود. سومین تفاوت این است که کارکردی که فارابی برای فقیه ذکر می کند شامل احکام حکومتی نمی‌شود اما احکام حکومتی به وسیله فقیه بر اساس نیازهای جامعه بیان می‌شود.

رابطه فقه و حکمت عملی

فارابی می‌گوید دانش فقه تحت دانش فلسفه است. وی می‌گوید اگر برهان‌های یک علم در علمی دیگر بیان شود آن علم تحت علم اول به حساب می‌آید در نتیجه دانش فقه تحت فلسفه و به عبارتی دیگر حکمت عملی قرار می‌گیرد. پیامد چنین دیدگاهی این است که حکمت عملی ضوابط عامی را بیان می‌کند که حاکم بر مسائل فقهی می‌شود و اگر کسی می‌خواهد فقاهت رشد یافته داشته باشد باید حتماً بر حکمت عملی تسلط داشته باشد.

در جمع‌بندی مطالب باید گفت در نظام اندیشه فارابی، فقه و حکمت عملی هیچکدام ما را از دیگری بی‌نیاز نمی‌کنند اما حکمت عملی هم ما را بی‌نیاز از فقه نمی‌کند چون ما نیاز به جزیی‌سازی مسائل داریم و این کار در بسیاری از موارد نیازمند وحی الهی است لذا برای اجرای حکمت عملی باید حتما از دین بهره ببریم.

 

۲۸ دی ۱۴۰۱
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.