به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، هادی موسوی در همایش ملی «حکمت عملی؛ چیستی، مبانی، و روشها» به بیان نسبت حکمت عملی و علوم انسانی مدرن پرداخت.
در ادامه، گزارشی تفصیلی از مقالهای که وی به همایش ارائه کرده بود، از نظر میگذرد.
این مقاله تلاش
دارد تا در تکمیل کتاب جایگاهشناسی حکمت عملی (در جستجوی علوم انسانی) با روندی
معکوس آشکار سازد که علوم انسانی و اجتماعی مدرن رونوشتی از حکمت عملی دوره اسلامی
است. آنچه امروزه
با عناوین مختلف علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم اخلاقی یا علوم روحی در دوره
مدرن میشناسیم سابقهای تاریخی در اندیشه حکیمان مسلمان در مباحث «حکمت عملی»
دارد.
در دوره اسلامی تقریری از حکمت عملی پدید آمد
که بر خلاف دوره ماقبل از آن حکمت عملی را تنها فضیلت نمیدانست بلکه حکمت عملی در
این دوره علاوه بر فضیلت به دانشی از سنخ دانش عقلی تبدیل شد که قانونها، مفاهیم،
نظریهها و عناصر خاص به خود را داشت. این اشتراک نام، مانعی جدی برای شناسایی
جایگاه حکمت عملی در دوره اسلامی شده است. بهرغم اشتراک این دو حکمت هویتاً با
یکدیگر متفاوتند. ما این را به تفصیل در کتاب جایگاه شناسی حکمت عملی توضیح دادیم.
اما در این مقاله این امر در سه پرده تاریخی نشان داده شده است. سه پرده تاریخی که
حکایت از امر در پس پرده میکنند. امری با عنوان حکمت عملی دوره اسلامی که
از آن نبود این پردهها نیز نبودند.
پرده اول: دانشگاهها و مؤسسات
یک. باشگاه علوم
اخلاقی یا به تعبیر ما علوم خُلقی (The Moral Sciences Club) واقع در
دانشکدۀ فلسفۀ دانشگاه کمبریج. تاریخ شکلگیری این باشگاه نشانگر آن است که افراد
نامدار تاریخ فلسفه و علوم انسانی نظیر کینز؛ راسل، رامسی، ویتگنشتاین و مور در
این باشگاه سخنرانی میکردند.
دو. دانشکده
علوم اخلاقی
در نیمه قرن نوزدهم در دانشگاه کمبریج دانشکدهای
با عنوان دانشکده علوم اخلاقی تأسیس شد.
سه. آکادمی علوم
سیاسی و اخلاقی
از اواخر قرن هجدهم (1795) «فرهنگستان علوم سیاسی و اخلاقی» (Académie des Sciences Morales
et Politiques) در فرانسه تأسیس شده که اکنون نیز دائر است.
پرده دوم:
تاریخچه واژگان علوم انسانی جدید
واژه
Moral که ما آن را به خُلق ترجمه میکنیم. اکونومیک نیز واژهای است که
امروزه با عنوان اقتصاد از آن یاد میکنیم. اما اگر بخواهیم از ریشههای این واژه
آگاه شویم باید به عقب بازگردیم. این اصطلاح برگرفته از واژه یونانی اویکونومیا (οἰκονομία) است که به معنای Household Management یعنی مدیریت خانه یا مدیریت منزل و خانواده است. این اصطلاح ناظر
به همان دانشی است که ذیل حکمت عملی از جمله دانشهای اخلاقی دانسته
است؛ دانشی که در فضای اسلامی به «تدبیر منزل» ترجمه شده است.
پرده سوم:
علوم خُلقی در گستره تاریخی
این پرده سوم بهگونهای است که کل علوم
اجتماعی و انسانی را در برمیگیرد.
1. جامعه شناسی
دورکیم، نمادی از مطالعه علمی خُلقها یا اخلاق
مراجعهای گذار به آثار امیل دورکیم به ما
نشان میدهد که مطالعه اخلاق تا چه میزان برای او اهمیت دارد. او در کتاب تقسیم کار
میگوید: این کتاب بیش از هر چیز بهدنبال واقعیت زندگی اخلاقی برطبق روشهای علوم
پوزیتیویستی است.
آنچه که در ترجمه فارسی به عنوان اخلاق برای ما ترجمه شده است در واقع همان خُلق
است.
2. اقتصاد سیاسی
و علوم خُلقی جان استوارت میل
وی برای تعریف
دانش اقتصاد سیاسی که امروزه بدان علم اقتصاد گفته میشود ضرورت میدید تا جایگاه
آن را علوم اخلاقی تعیین کند و از این طریق میتوانست نشان دهد کدام ویژگیهای
اقتصاد وابسته به چارچوب علوم اخلاقی یا به تعبیر ما علوم خُلقی است. علوم اجتماعی
و علوم انسانی در دورهای از تاریخ اروپا با عنوان «علوم اخلاقی» شناخته میشدند.
3. اقتصاد سیاسی
و فلسفه خُلقی آدام اسمیت
آدام اسمیت به عنوان اندیشمندی سابق بر جان
استوارت میل پیش از اینکه واژه علوم خُلقی پدید بیاید راهی را از فلسفه خُلقی به
سوی اقتصاد و بلکه کل علوم انسانی بازکرد. او با نگارش کتاب نظریه احساسات خُلقی (The Theory of Moral Sentiments) بنیانی از مباحث خُلقی
را در افکند که بعدها در کتاب ثروت ملل تجلّی آن در اقتصاد آشکار شد.
4. علم جدید
انسان و فلسفه خُلقی دیوید هیوم
هیوم پایه فلسفه خود را بر فلسفه خُلقی (moral philosophy) بنا میکند. همان چیزی که در ترجمه فارسی از کتاب کاوشی درباب
فاهمه بشری خبری از آن نیست. فلسفه خُلقی همان چیزی است که دیوید هیوم بدان «علم
جدید انسان» میگفت.
فلسفه خُلقی مکمل دیگری نیز دارد که با عنوان
اخلاق (= Ethics) از آن یاد میشود. اما اگر بخواهیم درهمتنیدگی
واژه خُلق و اخلاق و در کنار آن واژه Moral
Philosophy و Ethics را از نظر بگذرانیم و مشکلاتی که در فضای علمی و
ترجمه کشور برای معادلگزینی برای این عبارات و واژگان پیش آمده است در جلوی چشم
داشته باشیم نمیتوان چندان هم بر مترجمین خرده گرفت؛ زیرا کسی که با اولین جمله و
بلکه با اولین واژه کتاب کاوشی در خصوص فهم بشری یعنی عبارت Moral Philosophy برخورد کند و طبق فهم عمومي این عبارت را به فلسفه اخلاق یا فلسفه
اخلاقی ترجمه کند این سؤال و بلکه ابهام بزرگ برای او مطرح میشود که هیوم با
فلسفه اخلاق یا هیوم با فلسفه اخلاقی چه نسبتی میتواند داشته باشد و چرا باید کل
فلسفه هیوم را ذیل فلسفه اخلاقی فهمید؟
5. علامه
طباطبایی، اعتباریات و فلسفه خُلقی
نظریه اعتباریات ایشان تداوم حکمت عملی دوره
اسلامی در دوره کنونی ماست. این نظریه چونان واژه اخلاق، خُلق و Moral
در میان جامعه علمی ما که با واژگان و ادبیات علوم انسانی و اجتماعی جدید خو گرفتهاند دچار
فهم ناهمگونی با محتوای آن شده است. اما اگر فضای اصیل فلسفه اسلامی در تفسیر این
نظریه حفظ شود به ما نشان میدهد که اعتباریات در واقع فرایندی است که در ذهن
انسان و به طور دقیقتر در قوه پندار (= واهمه) انسانی برای شکلگیری عمل و کنش
انسانی رخ میدهد. و بنابراین پایهای مفهومی و مقولهای برای موجوداتی پدید میآورد
که این موجودات وابسته به اراده انسان هستند. موجودات و خلقیاتی که میتوان آنها
را هستیهای ارادی، یا اشیاء ارادی نیز نامید.
6. ملاصدرا و
ابن سینا و علوم خُلقی و سیاسی
عنوان "علوم خُلقی" عنوانی است که در کتب فلسفه اسلامی با عنوان
"علم" یافت میشود. علوم خُلقی بواسطه ملاصدرا و ابن سینا به تفصیل بحث
شده است. و ما این را در کتابهای خود نشان دادهایم. ملاصدرا در حاشیه
بر الهیات شفا عبارتی را در تقسیمبندی علوم مرتبط با
حکمت عملی از ابنسینا نقل و
آن را تبیین میکند. او در این عبارت به موجوداتی اشاره میکند که وجودشان وابسته
به اختیار و فعل ماست؛ یعنی در حکمت عملی دانشی هست که بخشی از آن مطالعه کنشهای
فردی و اجتماعی و خُلقیات فردی و اجتماعی و همچنین عوامل نظامبخشی بدانهاست.
پرده آخر: چرا
علوم انسانی جدید ریشه در حکمت عملی دوره اسلامی دارد نه پیش از آن؟
اندیشمندان اروپا از
اسمیت گرفته تا هگل نیز به ناکارآمدی حکمت عملی ارسطویی اذعان کردهاند. تمایز
اساسی میان حکمت عملی دوره اسلامی و حکمت عملی دوره قبل از آن درواقع، شناسایی
«حکمت عملی معرفتی» است که در دوره اسلامی ظهور کرد و تا قبل از آن تنها «حکمت
عملی فضیلتی» وجود داشت.
با
نگاهی به این وظایف اصلی در حکمت عملی بهمثابه معرفت میتوان به یکی از موضوعات
اصلی در حکمت عملی پی برد؛ هویتی با عنوان خُلق. شاید اکنون اندکی روشن شود که چرا
در این مقاله برابر واژه Moral Philosophy از تعبیر فلسفه خُلقی استفاده
کردیم نه فلسفه اخلاق.