دکتر مصطفی زالی، استادیار فلسفه دانشگاه تهران، در همایش ملی «حکمت عملی؛ چیستی، مبانی، و روشها» گفت: پرسش از نسبت میان نظر و عمل و به عبارت دقیقتر، عقل نظری و عملی پرسشی کهن در تاریخ فلسفه است که بحث از آن در میان ارسطوپژوهان تا به امروز نیز ادامه دارد: آیا عقل عملی، قوهای شناختی است و اگر قوهای شناختی محسوب میشود، آیا کنشی مستقل از عقل نظری دارد؟ کانت این پرسش را به صراحت در کتاب نقد عقل عملی مطرح میسازد و از اولویت عقل عملی بر نظری سخن میگوید و در بیانی مختصر، به شرح این اولویت میپردازد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، زالی در سخنرانی خود در همایش مذکور، افزود: چرایی پیدایش پرسش اولویت عقل نظری و عملی نسبت
به یکدیگر از یک سو ناشی از تعارضی است که میان دو عقل رخ میدهد و از سوی دیگر
ناشی از ایده وحدت عقل در اندیشه کانت است. اما چرا میان عقل عملی و نظری تعارض
شکل میگیرد: این تعارض از آنجاست که از یک سو عقل نظری، امکان شناخت متعلقات
نامشروط عقل یعنی نفس، خدا و جهان را منتفی میداند. اما از سوی دیگر عقل عملی عقل
عملی باور به خدا، آزادی و فناناپذیری نفس را شرط امکان اخلاق، یعنی رفع تعارضی میداند
که با طرح مفهوم خیر اعلی در ساحت این عقل پدید میآید. برای رفع این تعارض سهگانهای
قابل فرض است: اولویت عقل نظری بر عملی، فقدان اولویت، اولویت عقل عملی بر نظری.
کانت در رفع این تعارض در بیانی موجز در نهایت عقل نظری را نیز در سرشت خود عملی میداند.
اما برای این ادعا حداقل در موضع طرح آن، استدلالی تفصیلی را عرضه نمیکند. عبارت
موجز کانت در استدلال برای این اولویت این است: تمام علائق در نهایت عملی است و حتی
علاقه عقل نظرورز فقط مشروط است و تنها در کاربرد عملی خود کامل است.
در تفسیر این عبارت موجز دو جریان تفسیری در میان
کانتپژوهان قابل تشخیص و در نسبت با موضوع و شیوه استدلال این نوشتار مورد توجه
است؛ این دو جریان تفسیری از این حیث مشترک هستند که وحدت عقل نظری و عملی را در
وابستگی کاربست این دو عقل به باور به امور نامشروط میدانند. تفسیر گونه اول، تأکید
خود را بر مسأله وحدت عقل گذارده و به تصریح کانت مبنی بر اصالت عقل عملی و عملی
بودن عقل نظری، توجه چندانی نمیکند. مطابق این تفسیر، مقصود از وحدت عقل نظری و
عملی، مشروط بودن کاربست هر دو عقل به طبیعت همچون امری غایتمند و همچون نتیجه طرحی
الهی است.
اما تفسیر گونه دوم، عقل نظری را در معنایی بنیادین عملی میداند؛ مطابق
این دریافت، اصول تنظیمی عقل نظری را باید هموچون فرامین منجز (categorical imperative) عملی دانست. پس فلسفه نظری کانت نیز در سرشت خود عملی بوده و در
نتیجه در استقلال این دو ساحت به عنوان دو ساحت متمایز باید تجدید نظر شود. در این
گفتار نیز همسو با جریان تفسیری دوم، از عملی دانستن عقل نظری در معنایی قوی دفاع
و پاسخ پرسش از چرایی عملی بودن عقل نظری را ذیل تحلیل مفهوم باور آموزهای جستجو
میکند. کانت امری را مشابه باور عملی تحت عنوان باور آموزهای مطرح میسازد که
ناظر به مسائل نظری است: ولی از آنجا که ما در رابطه با یک ابژه نمیتوانیم چیزی
را بر عهده بگیریم، و بنابراین درست شمردنی چیزی صرفاً نظری است، در بسیاری موارد
میتوانیم گونهای بر عهده گرفتن را تصور و درک کنیم که فرض میکنیم برای آنها بنیادهای
کافی داریم اگر وسیلهای یافت شود که به یقین درباره موضوع برسیم؛ بنابراین، در
احکام صرفاً نظری مشابهتی با احکام عملی وجود دارد، جایی که درست اخذ کردن آنها به
تناسب با واژه باور توصیف میشود و آن را باور آموزهای میتوانیم نام نهیم.
بنابراین باور آموزهای نظیر باورهای عملی، در جایی است که باور به امری به عنوان
شرطی در نسبت با هدفی ضروری باشد.
پس ساختار مشابهی میان باور عملی و آموزهای
وجود دارد: هر دو غایتی را وضع و متناسب با آن امری را تصدیق میکنند. عقل نظری نیز
در کاربست نهایی خود یعنی رسیدن به غایت وحدت نظاممند، ملزم به باور پارهای امور
میشود که خارج از حوزه شناخت عقل نظری قرار میگیرد. از این رو عقل نظری نیز
همانند عقل عملی، در کاربست نهایی ملزم به باور به اموری غیرقابل شناخت میشود.