به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، سیدمحمدعلی حجتی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس، در نخستین روز از همایش بینالمللی «تاریخ منطق در جهان اسلام»، به دیدگاه فخرالدین الرازی در مورد قضیه موجبه معدولة المحمول پرداخت که در ادامه خلاصهای از آن از نظر میگذرد:
معرفی دو
قضیه:
•زید هو لابصیر (موجبه معدوله المحمول)
•زید لیس هو بصیر(سالبه محصله)
•تفاوت معدوله و سالبه محصله (ترتیب
ادات سلب و رابطه)
تفاوت در
شرایط صدق دو نوع قضیه:
در موجبه
"قاعده فرعیه" جاری است.
قاعده فرعیه:
ثبوت شئ لشئ فرع لثبوت المثبت له
شرط صدق جمله
"زید لابصیر است" آن است که زید موجود باشد و نابینا باشد.
شرط صدق
"زید بصیر نیست" آن است که:
1-زید موجود
باشد و بینا نباشد. یا
2-زید کلا
موجود نباشد و در نتیجه بینا هم نیست (= قاعده سالبه بانتفاء موضوع)
تأیید ارسطو
از مطالب فوق
تأیید تلویحی
قاعده فرعیه:
...
«سقراط سالم است» متضاد است با «سقراط مریض است». در عین حال حتی در این موارد
همیشه لازم نیست یکی صادق و دیگری کاذب باشد. زیرا اگر سقراط موجود باشد در این
صورت یکی صادق و دیگری کاذب خواهد بود؛ اما، اگر موجود نباشد هر دو کاذبند؛ نه
«سقراط مریض است» و نه «سقراط سالم است» صادق نیستند اگر خودِ سقراط اصلا موجود
نباشد.
تأیید صدق به
لحاظ قاعده سالبه بانتفاء موضوع:
... زیرا اگر
او [ سقراط] موجود نباشد در این صورت « او مریض است» کاذب است اما «او مریض نیست»
صادق است.
شاهدی دیگر
از ارسطو
... «هیج
انسانی عادل نیست» از «هر انسانی غیر عادل است» نتیجه می شود، در حالی که متعارض
آن [یعنی] «چنین نیست که هر انسانی غیر عادل است» از «بعضی انسانها عادلند» نتیجه
می شود (زیرا باید یک انسان موجود باشد). نیز واضح است، در مورد جمله شخصیه، اگر
درست باشد پرسش از چیزی به صورت سلبی پاسخ داده شود به صورت ایجابی هم درست خواهد
بود [زیرا فرض بر این است که موضوع در جمله شخصیه موجود است]. مثلا: «آیا سقراط
حکیم است؟ خیر. پس سقراط غیر حکیم است». از طرف دیگر، در مورد جملات کلی، جمله
موجبه متناظر [با سالبه] درست نیست، ولی سالبه درست است [چون ممکن است صدقش با
سالبه بانتفاء موضوع باشد]. مثلا: «آیا هر انسانی حکیم است؟ خیر. پس هر انسانی غیر
حکیم است» این نتیجه کاذب است، اما «پس چنین نیست که هر انسانی حکیم است» صادق
است...
ادعای فخر
رازی
شرایط صدق
موجبه معدوله نیز مانند سالبه محصله است: موضوع می تواند معدوم باشد.
استدلال:
محمول "لابصیر" در قضیه "...... لابصیر است" یا
1-بر موضوع
معدوم حمل میشود که ادعا ثابت می شود. و یا
2-حمل نمی
شود. پس باید محمول "بصیر" بر موضوع معدوم حمل شود که محال است. زیرا یک
امر عدمی نمی تواند متصف به صفت وجودی شود.
3-اگر هم
محال نباشد باز ادعا برقرار است: وقتی صفت وجودی را بتوان به موضوع معدوم نسبت داد
صفت عدمی (=معدوله المحمول) را به طریق اولی می توان به امر عدمی نسبت داد.
قسمتی از
کلام فخر رازی
... أمّا
ثانیا، فلأنّ الموضوع المعدوم، إمّا أن یصدق علیه عدم المحمولات الوجودیة، أو لا
یصدق.
فإن کان
الأوّل لم یکن عدم الصفة مقتضیا وجود الموصوف و هو المطلوب.
و إن کان
الثانی وجب أن یصدق علیه وجود تلک المحمولات فیلزم اتصاف المعدوم بالصفة الموجودة
و هو محال. و بتقدیر تسلیمه فهو یناقض أصل الکلام.
(الملخص، ص 136)
پاسخ ارموی و
قطب رازی
درست است که
اگر "لابصیر" را نتوان نسبت داد باید نقیضش را نسبت داد. اما نقیضش بصیر
نیست. نقیضش "لا لا بصیر" است.
نقیض موجبه
معدوله المحمول نمی شود موجبه محصله المحمول (که ادعای فخر رازی است). بلکه سالبه
معدوله المحمول می شود.
... لابصیر
است. نقیضش ...بصیر است [قول فخر رازی]
... لابصر
است. نقیضش ... لابصیر نیست [قول قطب رازی]
شرایط صدق
دومی اعم است از اولی.
نتیجه: لیس
لا بصیر معادل بصیر نیست. [مخدوش شدن قاعده
سلب دوگانه Pº ~ ~P ]
توضیح بیشتر
از موجبه می توان سالبه را نتیجه گرفت: P
⸧ ~ ~ P
اما از سالبه
نمی توان موجبه را نتیجه گرفت: ~ ~ P ⸧ P [زیرا اگر موضوع معدوم باشد سالبه صادق است اما
موجبه صادق نیست]
البته اگر
موضوع موجود باشد معادله برقرار است.
اشکال؛ برهان
خلف متکی بر قاعده سلب دوگانه است:
………….
………….
Therefore: P
~P Assumption…
…………..
…. contradiction (or contrary)
Therefore ~
~ P
Therefore
P by using double negation
بررسی اختلاف
بین فخر و قطب در
یک مثال
..............
..............
بنابراین،
فلان معدوم لاب است. [بر اساس
دیدگاه فخر می تواند صادق باشد]
فلان معدوم ب
است. [فرض نقیض نتیجه. صادق]
......
...... [تضاد
یا تناقض]
بنابراین،
چنین نیست که فلان معدوم ب است. [صادق است]
که از نظر
فخر رازی معادل است با "فلان معدوم لاب است"]
همان مثال از
نظر قطب رازی
بنابراین،
فلان معدوم لاب است. [نتیجه کاذب است به
علت عدم رعایت قاعده فرعیه]
چنین نیست که
فلان معدوم لاب است. [فرض نقیض نتیجه. کاذب
. انجام برهان خلف]
.........
.........[
بروز تضاد یا تناقض]
بنابراین،
چنین نیست که چنین نیست که فلان معدوم لاب است. [کاذب]
اگر این
نتیجه بخواهد معادل نتیجه اصلی –یعنی "فلان معدوم لاب است"- شود لازم
است
قاعده سلب
دوگانه در آن اعمال گردد.
نگاه به مثال
از زاویه ای دیگراز منظر قطب رازی
بنابراین،
فلان معدوم لاب است. [کاذب است]
بنابراین،
چنین نیست که فلان معدوم لاب است. [صادق است]
چنین نیست که
چنین نیست که فلان معدوم لاب است.[فرض نقیض نتیجه(برهان خلف)]
......
.......[
تضاد یا تناقض]
بنابراین، چنین
نیست که چنین نیست که چنین نیست که فلان معدوم لاب است.[صادق]
اگر این
نتیجه بخواهد با نتیجه اصلی معادل باشد باید قاعده سلب دوگانه اجرا شود.
نتیجهگیری
اگر در ارزش
جملهها رأی دیگری اختیار شود یا اجتماع نقیضین و یا ارتفاع نقیضین پیش میآید.
بنابراین:
اگر رأی قطب رازی درست باشد باید قاعده سلب دوگانه مخدوش شود و در نتیجه نتوان
برهان خلف برای موضوعات عدمی اقامه کرد. ولی می توان برهان خلف اقامه کرد.
پس، رأی قطب
رازی مشکوک است و رأی فخر رازی می تواند درست باشد [ یعنی شرایط صدق موجبه معدوله
المحمول مانند سالبه محصله است (یا اینکه قاعده فرعیه در مورد موجبه معدوله
المحمول استثناء پذیر است)].