به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به نقل از خبرگزاری شبستان، دکتر قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در نشست علمی «حکمت و غدیر» که به همت گروه فلسفه اسلامی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران صبح روز سهشنبه 13 تیرماه در سالن دکتر نصر مؤسسه برگزار شد، با اشاره به دیدگاههای مختلفی که نسبت به مساله امامت و جانشینی در تاریخ اسلام و در میان اندیشمندان و فلاسفه مطرح شده است، گفت: امامت به اعتقاد علامه طباطبایی مساله درونی، تکوینی، و باطنی است.
دکتر «قاسم پورحسن» در این نشست که با موضوع «مساله امامت انتصابی یا انتخابی از منظر عقل» سخنرانی میکرد، با طرح مقدمهای ناظر بر کتاب «المِلَل و النِحَل» تالیف «محمدبن عبدالکریم شهرستانی» گفت: او در این اثر بیان می کند که با امر دشواری در باب امامت روبه رو هستیم و حجم قلم و شمشیر که به این دلیل رفت در هیچ مساله ای در اسلام نرفت، او تاکید می کند که این مولفه ها هرکدام مستنداتی دارند.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی افزود: همچنین «محمد عبدو» دو شاگرد دارد که یکی از آنها «علی عبدالرازق» نام دارد که در ایران به نام عبدالرزاق می شناسیم، عبدالرازق کتابی با عنوان «الإسلام و أصول الحکم» دارد و در این اثر به طور کلی وجوب علیالله را رد می کند، جالب است که در این تالیف پیش از انقلاب مقدمههایی توسط علما زده شد و تمجیدش کردند، اما در مقابل «رشیدرضا» کتابی با عنوان «الخلافة، او، الامامةالعظمی» دارد که در فصل سوم آن دقیقا مساله وجوب علی الله را به نحو شرعی مطرح می کند و البته در آنجا وجوب علی الناس را ذیل «الائمه من قریش» نیز ذکر می کند.
وی گفت: نکته دوم این است که در این دسته از مباحث نزاع عمدتا نزاع عقلی است. البته درست است که نزاع شرعی هم اضافه شده اما عمده نزاع ها مساله وجوب عقلی است؛ عبدالجبار در جلد بیستم کتاب «المغنی فی ابواب توحیده و العدل» بر امامیه و وجوب عقلی نقد کرد و همه متوجه او هستند، عبدالجبار معتزلی است؛ جالب است که ما وقتی نحله های کلامی را می خوانیم می گوییم الحمدالله که معتزله ما نزدیک است! اما این مباحث را که اشاره می کنم عبدالجبار نوشته و حجم نقدهای او بر امامیه به گونهای است که حتی غزالی به گرد پای وی نمی رسید و تمام امامیه از جمله سید مرتضی و شیخ مفید متوجه پاسخ دادن به آن هستند و اساسا سید مرتضی کتاب «الشافی فی الامامة» را در پاسخ به او نوشته که با تورقی در این اثر در می یابیم که سیدمرتضی در کتاب خود موفق به پاسخ به عبدالجبار نشده است.
پورحسن ادامه داد: اسناد تاریخی ما می گوید تا زمانی که پاسخ به عبدالجبار شروع نشده بود ما چنین دغدغه و پرسشی نداشتیم، اما نکته سوم این است که امامیه در دوره متاخر میان دو ساحت امامت یعنی ولایت باطنی و حکمرانی تفاوت قایل شده است، در سراسر کتاب «امامت و رهبری» مرحوم مطهری در سه معنای امامت این مساله آمده است و در دو رساله فوق العاده مهم شیخ مفید که متاسفانه تاکنون حتی یک مقاله در مورد این دو رساله نوشته نشده به این مباحث اشاره شده است؛ یک رساله گفت وگو و مناظره او با قاضی که در 45 صفحه است و در آنجا مساله امامت از منظر عقلی و معانی امامت بحث شده است و رساله دیگر در 70 صفحه ذیل حدیث غدیرخم است که با وجود برگزاری کنگره شیخ مفید، در مورد این دو رساله تاکنون کار نشده است.
این پژوهشگر تصریح کرد: اما این موارد مقدماتی بود تا ذهن شما را آماده کنم تا به مساله ای مهمی بر مبنای این پرسش اشاره داشته باشم که با وجود این که ما گرایش شیعی را طرح می کنیم آیا اگر امامت را انتخابی ببینیم دچار معضلات کلامی می شویم یا خیر؟
وی افزود: مطلب اول من در این باب طرح بحثی از عبدالجبار معتزلی است، او در دپارتمان های کلام و فلسفه شهرت دارد و کسانی که در این زمینه کار می کنند آشنایی با نحوه کار او دارند. عبدالجبار در جلد بیستم کتاب «مغنی» چنین بیان می کند که قاعده لطف یا دلیل عقلی درباره امامت قابل نقد و رد است؛ او می گوید این قاعده ضرورتا دلالت بر وجوب ندارد. در وهله دوم می گوید اگر ضرورتا دلالت بر وجوب داشته باشد الزاما دلالت بر وجوب علی الله ندارد؛ نکته سوم اینکه او می گوید اگر بپذیریم دلیل بیاورید که الزام علی الله الزام علی الناس هم هست. اما چهارمین نکته او این است که می گوید طبق قاعده لطف گاهی فاعل لطف خداوند است مانند بعثت انبیا و گاهی فاعل لطف مکلفان هستند مانند امر به معروف و نهی از منکر؛ بنابراین به نظر می آید برای اولین بار با وجود همه بحث هایی که ما در سده دوم داریم دارد عبدالجبار این مباحث را مطرح می کند. او در نکته چهارم بیان می کند که چه اشکالی دارد که نصب امام واجب باشد اما این نصب از جانب جامعه باشد، او می گوید این نصب است و اشکالی هم ندارد و بعد دوباره توضیح می دهد که حتی اگر ادعای امامیه در باب وجوب نصب را بپذیریم این وجود تخییری است نه تعیینی. بنابراین با سخن او پنج اشکال مهم مطرح می شود.
پورحسن افزود: وقتی می گوییم تخییری است یعنی اگر قاعده لطف درست باشد جایگزین دارد، یعنی خلافت جایگزین آن باشد و می تواند فرد دیگری داشته باشد لذا بر اساس نظر او آنچه که در تاریخ اسلام اتفاق افتاد و بر اساس اینکه امامیه ادعا می کند که تنها امیرالمومنین ولی باشد، اتفاقا در فرد دیگری هم می تواند باشد؛ اما سید مرتضی در کتاب خود با عنوان «الشافی فی الامامة» به این سخن پاسخ می دهد و پاسخ او مورد توجه امامیه قرار می گیرد. سید مرتضی به ما می گوید: من در صدد بودم با توجه به اهمیت کتاب عبدالجبار پاسخ مفصلی به تک تک ادعاهای او بدهم و این کار را خواهم کرد اما الان به نوشتن الشافی بسنده می کنم.
وی گفت: سیدمرتضی در پاسخ دادن به این ادعا و نظرات پا به پای عبدالجبار پیش می آید، عبارت ها را می آورد و پاسخ می دهد، سید مرتضی اعلام می کند که امامت بر خلاف عبدالجبار رهبر دینی به صورت فی الاصاله است یعنی از شئون خداوند است و کار جامعه نیست، سید مرتضی اشاره می کند به این مساله عبدالجبار که می گوید وجوب امامت، وجوب علی الناس است کرده و می گوید: وجوب عقلی علی الله است.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: مساله دومی که می خواهم بگویم این است که حجم گفت وگوهای سید مرتضی و عبدالجبار قابل توجه است با این حال او همه موارد را پاسخ می دهد و استناد به مرحوم کلینی و شیخ صدوق می کند و آخرین عبارتی که عنوان می کند این است که برخلاف سید مرتضی؛ افضلیت خودش دلیل عقلی است. امیرالمومنین همچنین در چند مورد از خطبه ها از جمله در خطبه دوم و سوم نهج البلاغه افضلیت را طرح می کند.
وی ادامه داد: مطلب دوم من از این بخش بحث شاید مشکلزا باشد چراکه کمتر در میان امامیه مایل هستیم که آن را طرح کنیم، تواریخ و گزارش های اهل سنت، صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد، تاریخ طبری و... گزارش هایی را به درباره سی ساله اول، رحلت پیامبر (ص) و داستان جانشینی به ما می دهند. اهل سنت معتقدند که دوره سی ساله اول خلافت که دوره پیامبر (ص) است پاکدستان و سلف صالح و دوره راشدین است، اما اهمیت دارد که دلیل آن را بدانیم و اینکه چرا بعد از آن سنت پیامبر کمرنگ می شود، اهل سنت معتقد هستند که راشدین بر اساس سنت پیامبر (ص) عمل کردند.
پورحسن در بخش دیگری از مباحث خود با اشاره به اینکه وقتی از خلیفه دوم سوالی می شد وی میگفت امیرالمومنین و هیچ ابایی هم نداشت و مسلمانان نیز میپذیرفتند، افزود: این یعنی مسلمانان قبول می کردند که مرجع دینی می تواند غیرحکم باشد، از جمله اصحاب حل و عقد که بزرگان مسلمانان یا به قول ما نخبگان بودند که در امور مهم جامعه مورد مشورت و حتی تصمیم گیری بودند و از جمله در تعیین خلیفه سوم، بنابراین تمام این جریان از دیدگاه اهل سنت بر مبنای جامعه و انتخاب جامعه بوده و بر مبنای نص نیست.
وی گفت: اما در مقابل امامیه قایل به سی سال نیستند و سال 35 تا 40 یعنی امامت امیرالمومنین را تنها دوره شایسته و متناسب با سنت پیامبر (ص) می دانند، اهل سنت گزارش دادند که در سقیفه فارغ از مناقشات اول عبارت «الأئمة من قریش» بحث برتری نبود و کسی مخالفت نکرد، الائمه من قریش یعنی جامعه می تواند بزرگ را انتخاب کند، ما امامیه قریش را قوم محوری و نژادی می دانیم و رشیدرضا و برخی دیگر نیز این دیدگاه را دارند که مساله قریش یعنی انتخاب جامعه نَه نژاد. ابوبکر خود را خلیفه رسول الله می دانست نه خلیفه الله به این دلیل که انتخاب شده است، مراد او و دیگران در گزارش اهل سنت تنها زعامت دنیایی است که با انتخاب جامعه میسر می شود و هیچ نظری به حکم شریعت ندارد که منصوص است یا نَه، خلافت یا امامت نزد آنها در دوره اول و سپس به مثابه ریاست دنیوی و نه مرجع دینی است، این گزارش را شهرستانی نیز اشاره می کند اما جامع ترین گزارش در صحیح بخاری آمده است که بیان می کند که از اصحاب حدیثی جامع هنگام رحلت پیامبر نقل شده است.
پورحسن با اشاره به اینکه مردم کسی را برای زمامداری انتخاب می کنند یا حاکم کسی را به عنوان جانشین انتخاب می کند، خاطر نشان کرد: «ابوبکر باقلانی» در کتاب «تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل» میگوید وظیفه امام مرجعیت دینی نیست. همچنین در این مجال اشاره به عبارتی از علامه حلّی می کنم که میگوید لازم نیست امام علم کامل و عصمت داشته باشد و مردم می توانند شخصی را برای تصدی امامت انتخاب کنند. این گزارش علامه حلی در نیمه اول سده هشتم است.
این پژوهشگر با اشاره به دیدگاه تفتازانی گفت: او می گوید امامت بر خلاف امامیه از احکام اعتقادی نیست بلکه از احکام عملی جامعه اسلامی است و از فروع دین است و نَه از اصول دین و وجوب کفایی. در اینجا ادله اهل سنت و امامیه به ادله نقلی و عقلی تقسیم میشود؛ در ادله نقلی قرآن است و در ادله عقلی به قول علامه طباطبایی قاعده لطف بی پایان الهی است؛ در اینجا نکته ای را از شیخ مفید بیان میکنم، در دوره شیخ مفید که دوره بسط مناقشه امامت است و از سوی دیگر با توجه به پایان دوره غیبت صغری و نزاع هایی که وجود دارد، شیخ مفید در کتاب «الافصاح فی الامامة» به جریان غدیر اشاره می کند.
وی ادامه داد: شیخ مفید در صفحه ششم در این کتاب می کند که: از جمله عبارت معتبری که جمیع مسلمین صحت آن را مسلم می دانند روایتی از پیامبر اکرم (ص) در جریان غدیر خم است، همه می دانید که در کتاب «المراجعات» حجم عظیمی از این مناقشات آمده است. در کتاب صحیح مسلم صفحه دو هزار و 408 نیر مساله غدیر اشاره شده است.
پورحسن در بخش دیگری از مباحث خود گفت: علامه طباطبایی تفسیری از امامت دارد که به نظر میآید منبعث از تفکیکی است که در نهج البلاغه آمده است، علامه طباطبایی دیگاهی دارد که مورد نقد واقع می شد و حتی گفتند که بر خلاف رای امامیه است، علامه طباطبایی هدایت را تشریعی نمی داند، بلکه هدایت باطنی می داند. علامه عنوان می کند در تمام آیات قرآن از جمله آیه 24 سوره «سجده» و آیه 73 سوره «انبیا» خداوند در مورد امامت می فرماید: وَ جَعَلْنا أَئِمَّةً ؛ بنابراین امام حتی اگر قدرت هم نداشته باشد امام است. بر اساس نگاه علامه امامت حق امام است؛ علامه از امامت معنوی سخن میگوید؛ علامه می گوید: مساله امامت نصب و عزل نیست امامت ولایت درونی، تکوینی و باطنی است. بقیه گمان کردند که علامه می خواهد میان قدرت و حکمرانی و امامت تفکیک کند که این سبب نقدهای فراوانی شد اما خود علامه بیان می کند که ملاک حکم عقل در باب نصب امام از جانب خداوند همان ملاک نصب پیامبر است یعنی لطف بی پایان الهی به جامعه بشری پس امام صاحب مقام ولایت تکوینی و باطنی نسبت به عالم و دل های مردمان است.