رضا الهی‌منش مطرح کرد: امام حسین(ع) در مسیر سلوک به فنای تام نائل شد.

رضا الهی‌منش مطرح کرد: امام حسین(ع) در مسیر سلوک به فنای تام نائل شد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به نقل از ایکنا، حجت‌الاسلام و المسلمین رضا الهی‌منش، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، که در دومین روز از سلسله‌نشست‌های «حسینیه حکمت (2)؛ روایت حکمی از قیام حسینی» با عنوان «جلوه‌های عرفانی قیام حسینی» در روز سه‌شنبه 3 مردادماه 1402 به ارائه سخنرانی پرداخت، ضمن تاکید بر اینکه امام حسین(ع) چهار مرحله سلوک را طی کرده بود و به مقام جمع میان وحدت و کثرت رسیده بود گفت: جمع این دو نگاه توسط اولیای الهی، که نمونه بارز آن امام حسین(ع) است، به ایشان این ظرفیت را می‌دهد که از دیگران دستگیری کند.
گزیده بیانات ایشان را در ادامه می‌خوانید؛
 
کربلا گاهی با نگاه تاریخی تحلیل می‌شود، گاهی با نگاه سیاسی و تشکیل حکومت به این حرکت نگاه می‌کنند که حضرت از ابتدا دنبال این بودند که با کنار رفتن معاویه و فراهم‌شدن زمینه، دولت اسلامی را برپا کنند، گاهی هم این حادثه را از باب جریانات غم‌انگیزی که اتفاق افتاد بررسی می‌کنند، اینها خوانش‌های گوناگونی است که از کربلا انجام شده است. یک خوانش هم خوانش عرفانی است که می‌تواند در دل خودش بقیه خوانش‌ها را داشته باشد یعنی هم نگاه تاریخی باشد، هم نگاه سیاسی باشد، هم به طرح و تصویر یک فاجعه که مثل و مانندی در هستی نداشته است، بینجامد. همه اینها می‌تواند در دل نگاه عرفانی مطرح باشد.
بر اساس این نگاه عرفانی حضرت یک سیر عرفانی را برای تکمیل انسان‌های آماده‌ای که استعداد این سیر و تحول را داشتند ترتیب دادند؛ اینکه فرمودند هر کس آماده است جانش را بدهد و آماده لقاءالله باشد این دعوت را لبیک بگوید. امام از مدینه دارند انسان‌ها را به مرحله کمال خودشان سیر می‌دهند. البته خود حضرت این مراحل را طی فرمودند.
چهار سفر سلوکی و عرفانی
انسان کامل کسی است که چهار سفر سلوکی و عرفانی را طی کرده است. مرتبه اول سفر از خلق به سوی حق است که بریدن و انقطاع از غیر خدا است. سالک در سفر اول اراده‌اش بر این است از هرچه رنگ غیر خدایی دارد ببرد، نه فقط از حرام دنیا بلکه از تعلق به حلال دنیا خودش را جدا بسازد و حتی از تعلقات اخروی دل و جان خودش را آزاد سازد و آنچه برایش مهم است حق و لقای حق باشد.
سالک در پایان سفر اول به مرتبه فنا نائل می‌شود و کل حرکات هستی را در اراده الهی فانی می‌بیند و با عمق جان این را شهود می‌کند که لاحول و لاقوه الا بالله. در این مرحله است که خداوند به اندازه ظرفیت سالک به او اجازه تصرف تکوینی در هستی می‌دهد اما انسان‌هایی که طالب حقیقت کمال هستند حتی به این قدرت تکوینی دلبستگی پیدا نمی‌کنند و وارد سفر دوم می‌شوند که سیر در اسما و صفات پروردگار است. با این سیر دایره ولایت انسان سالک توسعه پیدا می‌کند. اما این توسعه به صورت ثبوتی است نه به صورت اثباتی یعنی خود سالک به این مراتب تکامل و مراتب توسعه ولایت نباید توجه کند چون به محض اینکه به دستاوردهای سلوک و اسمای الهی که در وجودش در تجلی هستند توجه کند از سلوک باز می‌ماند.
توصیه این است در سفر دوم سالک در عین حال که ثبوتا و تکوینا پیوسته دایره ولایت تکوینی او توسعه پیدا می‌کند اثباتا به این مسئله توجه نکند. در اینجا به این نکته اشاره می‌کنم اگر در برخی کلمات بزرگان هست «العلم حجاب الاکبر» معنایش همین است. علم به نفسه نور است آنچه حجاب است علم به علم است. اینکه انسان توجه کند چه دستاوردهایی را در این سلوک به دست آورده است مانع سلوک است. سالک باید از همه این کمالاتی که آن به آن از ساحت ربوبی در وجود او تجلی می‌کند قطع نظر کند تا در پایان به فنای تام برسد. پایان سفر دوم فنای تام است.
در مسیر سفر دوم سالک به فنای صفاتی و فنای ذاتی نائل می‌شود که اثر این فنا این است که پرده‌ها کنار می‌رود و حقیقت روشن می‌شود حقیقتی که دو جهت دارد از جهتی سالک می‌یابد از ازل تا ابد برای خودش و هیچ یک از مخلوقات نه اراده‌ای مستقل از حق و نه کمالی مستقل از کمالات حق و نه ذاتی مستقل از ذات حق وجود ندارد و هر چه هست عین ربط به پروردگار است. لایه دیگر این شهود این است که می‌یابد هر چه هست حق است. در این روی سکه، سالک فقر وجودی خودش را می‌یابد که از ازل تا ابد بهره‌ای از وجود نبرده است.
امام حسین(ع) به فنای تام رسیده بود؛
عرضم این است که امام حسین(ع) به عنوان استاد سلوک مسیر کمالی، این مراحل را گذرانده‌اند. او به فنای تام نائل شده است و سپس وارد سفر سوم و چهارم شد که سیر از حق به سوی خلق و سیر در خلق بالحق است. در سفر چهارم که سیر فی الخلق بالحق است سالک واصل نقش دستگیری از خلایق را بر عهده دارد. در سفر سوم حقایق ولایی به صورت علم نبوت برای انبیا و علم الهامی برای اولیا در اختیار سالک واصل قرار می‌گیرد. سالک در سفر سوم به حقایق هستی پی می‌برد و در سفر چهارم مامور می‌شود با دو نگاه که لازمه انسان سالک در نقش پیر و استاد است از در راه‌ماندگان دستگیری کند.
یک نگاه توحیدی است که پیوسته خود و هستی را در حق فانی می‌بیند. نگاه دوم توجه به خلق است. سالک در سفر چهارم بین وحدت و کثرت جمع می‌کند. در سفر اول و دوم بنا بر این است از کثرت انقطاع پیدا کند ولی در سفر سوم و چهارم ماموریت پیدا می‌کند به عنوان انسان کامل و مربی و پیر و مرشد دست سالک را بگیرد. از این رو باید به خلایق توجه داشته باشد ولی این نگاه به کثرت با نگاه به وحدت جمع می‌شود.
جمع این دو نگاه توسط اولیای الهی که نمونه بارز آن امام حسین(ع) است به ایشان این ظرفیت را می‌دهد که از دیگران دستگیری کند. حجج الهی در مسیر دستگیری از انسان‌های قابل، از حلم و مدارای غیر قابل وصف بهره‌مند هستند، این حلم و مدارا برآمده از همان نگاه توحیدی است. وقتی انسان هرچه هست از خدا دید آن وقت این نگاه به او اجازه می‌دهد مدارا کند، حلم بورزد و خداگونه به هستی نگاه کند.  
۴ اَمرداد ۱۴۰۲
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.