به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به نقل از ایکنا، سیداحمد غفاری قرهباغ، عضو هیئت علمی و معاون پژوهشی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، که در هشتمین روز از سلسلهنشستهای «حسینیه حکمت (2)؛ روایت حکمی از قیام حسینی» که به همت گروه «فلسفه اسلامی» مؤسسه برگزار میشود، با عنوان «روایت عرفانی از امام حسین(ع) و عاشورا» در روز چهارشنبه 11 مردادماه 1402 به ارائه سخنرانی پرداخت، ضمن اشاره به اینکه امام حسین(ع) خلیفه الله و انسان کامل بود و از این جهت به شهادت و کیفیت شهادت خود علم داشت، توضیح داد که چرا امام با وجودِ این علم، قیام نمود.
در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید؛
قیام سیدالشهدا به دلیل اینکه زوایای متعددی دارد، میتوانیم از آن خوانشهای مختلفی داشته باشیم؛ خوانش عرفانی یکی از بهترین خوانشها نسبت به این واقعه تاریخی است. در عالیترین مرتبه واقعه عاشورا با یک انسان کامل مواجهیم که جامع وحدت و کثرت، جامع ظاهر و باطن و جامع جلال و جمال است و در ذیل این شخصیت عالی پیروانی را میبینیم که عاشقانه در کنار این انسان کامل هم به عالم صغیر متوجه هستند و هم عالم کبیر.
آیا کربلا صحنه تعارض عقل و عشق بود؟
به دلیل اینکه امام واقعه عاشورا و پیروان ایشان جامع ملک و ملکوت هستند و ابعاد نوری و ناری در این واقعه حضور دارد عقل کمتوجه به ملکوت وقتی میخواهد منطق حاکم بر این واقعه را بررسی کند گاهی به دلیل اینکه از منطق کافی برخوردار نیست به ادبیات انحرافی کاستی عقل از عشق مبتلا میشود. اینکه در برخی رویکردهای عرفانی گفته شده رویکرد عرفانی ـ عاشقانه است نه عاقلانه به خاطر عقلهای کمتوجه به ملکوت است و الا انسان عاشق در عین برخورداری از عشق و در عین اتصال به ملکوت بهرهمندی از ملک در او منتفی نشده است لذا به هیچ عنوان آمیختگی با عشق از عقلورزی نمیکاهد لذا کسانی که به تعارض عقل و عشق گرایش پیدا کردند دلیلش این است که ندانستنهای عقل را جدی نگرفتند و کاستیهای عقل را در توجه به ملکوت نادیده گرفتند. به همین خاطر در این ماجرا با یک انحراف در ادبیات عرفانی به نام تعارض عقل و عشق مواجهیم. مباحث خوبی در زمینه رابطه عقل و عشق قابل طرح است که از آنها عبور میکنم.
نکته دوم ناظر به انگیزه قیام عاشورایی است. من مطلب را با این پرسش مطرح میکنم که اگر امام از ماجرای قیام اطلاع پیشین دارند که دارند و از شهادت خود و اسارت خانوادهاش باخبر است پس چرا قیام میکند؟ او که میداند چه کسانی متاثر از قیام هستند و خواهند بود، پس چرا امام قیام کرد؟ ما هر تحلیلی ارائه کنیم نباید به یک اصل ضربه بزند و آن اصل مقام خلیفه اللهی انسان کامل است که نباید به آن آسیب برسد. خلیفه الله به حقایق حال و آینده علم کافی دارد. هم در عرفان به این رسیدیم و هم روایات بر این مطلب تاکید کردند. امام حسین(ع) بر اساس خلیفه الله بودن، علم به شهادت و کیفیت وقوع شهادت دارد و حتی برای رسیدن به شهادت لحظهشماری میکند.
تمامی تظاهرات بیرونی که در حال روی دادن است برای رسیدن به چنین غایتی است. امام نه تنها به شهادت خودشان علم داشتند، به بدعهدی کوفیان هم علم داشتند، به جانفشانی اصحاب هم علم داشتند. این علم غیر از حدس و گمان محمد حنفیه و ابن عباس است. اگر محمد حنفیه و ابن عباس درباره طی مسیر، ادبیات ناصحانه را به کار میبرند از روی یقین نیست، از روی حدس و تخمین است. این غیر از علم یقینی است که انسان کامل از آن برخوردار است. انسان کامل بر اساس حدس و گمان عمل نمیکند بلکه بر اساس یقین کار میکند.
در اینجا این پرسش مهم مطرح است که چگونه باید این اقدام را با وجود علم توجیه کنیم. پاسخ این است؛ درست است که علم امام علم یقینی است ولی قواعد حاکم بر جهان ماده کاملا جدی است. اگر امام میخواهد در جهان تاثیری بگذارد باید از طرق طبیعی این کار را بکند. به همین دلیل است که رشد انسانها و رشد پیروان ایشان و عدم رشد دشمنان در اثر مواجهه با عاشورا رخ میدهد.
شهادت امام حسین(ع)؛ عامل امتحان امت
علامه مجلسی در جلد ۴۴ بحار صفحه ۳۳۱ نقل میکند که حضرت فرمودند اگر من در جای خودم بمانم و حرکتی نکنم این قوم هلاکشده با چه چیزی امتحان شوند و با چه چیزی از هم جدا شوند. معیار تفکیک انسانهای بهشتی و جهنمی چه خواهد شد؟ چه کسی در قبر من، در کربلا جای بگیرد و حال آنکه خداوند روزی که زمین را گسترانید آنجا را برگزید و آنجا را پناهگاهی برای شیعیان قرار داد تا در دنیا و آخرت در امان باشند. حضرت میداند چه حادثهای رخ خواهد داد ولی سنت ابتلا و امتحان سنت قطعی خداوند است که معیارش انسان کامل است. دقیقا مثل علم پیشینی که خداوند دارد.
خدا از همه حوادث مطلع است ولی مانع از ارسال رسل و تشریع شریعت نمیشود برای اینکه حجت بر همه تمام شود و همه بدانند چه شخصیتی دارند. شبیه همین را در رفتار حضرت امیر(ع) هم مشاهده میکنیم. وقتی ایشان میخواهد ابوموسی اشعری را حاکم منطقهای کند روایت چنین است که حضرت به او فرمود به کتاب خدا حکم کن و از آن تجاوز نکن، وقتی حضرت برگشت به ایشان گفته شد چرا او را فرستادی در حالی که میدانی که او شخصی است که فریبخور است، ایشان پاسخ دادند اگر خدا با علمش در خلقش اقدام کند دیگر با رسولان احتجاجی نمیکرد یعنی اگر قرار بود با دانشم عمل کنم خلاف رویه خدای متعال بود.
همراهی رنج و لذت در واقعه کربلا
به عنوان نکته سوم من میخواهم به یک بعد عرفانی این قیام اشاره کنم. من فقط به جنبه رنج و حماسه به عنوان دو رکن عرفان اصیل توجه میکنم. آنچه در عاشورا رخ داد مصیبتی برای امام و همراهان ایشان بود لکن باید پرسید رنج به چه معنا است. اگر کسی عاشق امام خودش باشد میتواند رنج بکشد. اگر من فانی در خداوند شوم ممکن هست رنجور شوم؟ اگر رنج برای شخص فانی معنا نداشته باشد چرا مصیبتزده هستیم؟
رنج، حاصل ادراک فقدان است وقتی شما چیزی را فاقد شوید به خاطر آن فقدان رنج میبرید. تمام انسانها مبتلا به فقدانهای مادی و معنوی هستند. ممکن است گاهی اوقات فقدان باشد ولی ادراک فقدان نباشد. همچنین ممکن است ادراک فقدان باشد ولی فقدان نباشد. در بسیاری از موقعیتهای رنج ما میتوانیم همراهی رنج و لذت را با هم مشاهده کنیم چون لذت نقطه مقابل رنج عمل میکند. لذت ادراک وجدان است. آیا امکان دارد کسی در لحظهای که رنج میبرد لذت هم ببرد؟ بله چون فرد به خاطر فقدان خودش مبتلا به رنج است و به خاطر داشتنها برخوردار از لذت است.
انسان کامل برخوردار از جامعیت ملک و ملکوت است. اینگونه نیست که انسان کامل فقط ملکی باشد یا فقط ملکوتی باشد. بنابراین انسان کامل بریده از کثرات خلقی نیست بلکه جامع کثرت و وحدت است و احکام هر دو را پذیرا است لذا اگر در عالم کثرت فقدان رخ میدهد دچار رنج میشود. لذا در حوادث عاشورا امام و اصحاب مصیبت بزرگی را متحمل شدند.
نکته مهم این است؛ این رنج صرفا یک رنج بدون لذت نیست بلکه رنج معطوف به ثبت حماسه است یعنی امام این رنج را ابزاری برای حماسه قرار میدهد لذا در عاشورا با اینکه مصیبت عمیقی را درک میکنید احساس حماسه میکنید. حماسهای که نافی عزلت است و این به خاطر جهان منبسطی است که امام حسین(ع) از آن برخوردار هستند.