در «مجلس اول» همایش ابن عربی مطرح شد: از مباحثه صدرالدین قونوی و مولانا تا مسئله شیعه بودن ابن عربی

در «مجلس اول» همایش ابن عربی مطرح شد: از مباحثه صدرالدین قونوی و مولانا تا مسئله شیعه بودن ابن عربی
به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به نقل از ایبنا، در روز اول از همایش بین‌المللی ابن عربی، مورخ 20 آذرماه 1402، و در «مجلس اول» آن، دکتر قاسم کاکایی با عنوان «در جهان معاصر، از ابن عربی چرا، چگونه و چه می‌توان آموخت؟» و دکتر حسین غفاری با عنوان «ابن عربی و تشیع» به ایراد سخنرانی پرداختند که در ادامه گزارش آن از نظر می‌گذرد:

قاسم کاکایی؛ استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شیراز:

اگر معرفی خدا به عهده فلاسفه بود، هیچ کسی خدا را دوست نمی‌داشت

در ابتدا اشاره می‌کنم به آیه مورد علاقه ابن‌عربی یعنی «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ». ابن‌عربی می‌گوید خداوند تمام این آفاق را در جهان برون و درون نشان داده است تا مشخص شود که او حق است. سراسر فتوحات با همین حق شروع می‌شود و به حق نیز ختم می‌شود. پس غایت هستی شناخت حق است، چه جهان درون و چه جهان بیرون. اما این حق که باید معرفی شود چگونه و به وسیله چه کسی باید معرفی شود؟

ابن‌عربی در جایی می‌گوید خدای را سپاس می‌گذارم که کار معرفی خود را به عهده فلاسفه نگذاشت و معرفی خودش را به عهده انبیاء گذاشت. اگر کار معرفی خدا برای خلق، به عهده فلاسفه بود، هیچ کسی خدا را دوست نمی‌داشت. اگر کار معرفی به عهده فلاسفه بود هیچکس نمی‌توانست با خدا ارتباط برقرار کند. ولی انبیاء چون هم حیث تشبیهی دارند و هم حیث تنزیهی، و از آنجایی که اسماء‌الله را به مردم می‌شناسانند، مردم را عاشق خدا می‌کنند. معرفت و محبت، دو بعدی هستند که انسان به آن نیاز دارد. انسان اراده دارد؛ و وقتی این اراده به اوج می‌رسد به عشق و محبت تبدیل می‌شود. انسان از طرف دیگر می‌خواهد بشناسد، که این شناخت وقتی به اوج برسد تبدیل به معرفت می‌شود. معرفت نیز لایه‌های مختلفی دارد که ابن‌عربی از ابتدای فتوحات به آن می‌پردازد و مراحل معرفت علم عقل، علم احوال و علم اسرار را بررسی می‌کند. علم عقل، نهایت جایی است که فلاسفه به آن می‌رسند اما علم احوال و اسرار تنها به دست انبیاء مکشوف می‌شود.

موضوع بعدی کار معرفی انبیاء و دین است. بالاخره انبیاء و دین نیز باید معرفی شوند. پیامبر آمده، قرآن آمده و ما نحله‌های مختلفی داریم که به کار معرفی مشغول‌اند؛ از متکلمان گرفته تا فیلسوفان اسلامی و فقها و اهل حدیث و خیلی‌های دیگر چون اشاعره و معتزله؛ همه این‌ها دارند دین را معرفی می‌کنند. از حرف ابن‌عربی اینطور برمی‌آید که اگر کار معرفی اسلام و پیامبر به عهده غیرعرفا باشد باز هم مردم نه خدا را آنچنان که باید دوست می‌داشتند نه پیامبر و انبیاء را. پیام ابن‌عربی برای جهان معاصر این است که از یک نگاه عرفانی، اسلام را بشناسیم. و دقت کنیم در اینکه امروز چه کسانی و چه چیزهایی معرف اسلام هستند. یکی از بزرگترین پرچم‌داران اسلام‌گرایی داعش است که روی پرچمشان «لا اله الا الله» دارند؛ وهابی‌ها نیز هستند. اما ابن‌عربی بر این تأکید می‌کند که اسلام باید «کما هو حقُّه» معرفی شود.

ونسان برومر می‌گفت اسلام را در باید در ایران جستجو کرد

یک زمانی پروفسور ونسان برومر یکی از فیلسوفان معاصر دین به ایران آمده بود و باور نمی‌کرد که در ایران، چنین شناختی از اسلام وجود داشته باشد. بعد از اینکه افراطی‌ها نوه ونگوک (نقاش مشهور) را در هلند ترور می‌کنند، پروفسور برومر در برگشت به هلند، در یک سخنرانی به این موضوع اشاره می‌کند که شما (افراطی‌ها) اسلام را از دولت عثمانی شناختید که یک اسلام خشن بوده و دیگر از کانال وهابیت شناختید که بدوی بوده است. برومر به آن‌ها می‌گوید اگر می‌خواهید اسلام درست را بشناسید باید به ایران بروید. چون ایران وارث جنبه‌های عرفانی اسلامی است. حتی سنت ابن‌عربی را نیز ایرانی‌ها نگاه داشته‌اند. تاثیرگذارترین شخصیت‌ها در عرفان اصیل اسلامی، به اعتراف موافقان و مخالفان؛ ابن‌عربی و مولانا هستند. حتی مخالفان وقتی می‌خواهند عرفان را بکوبند نیز از ابن‌عربی و مولانا تمثیل می‌آورند. مقایسه این دو چهره، بحث مفصلی دارد اما این‌ها دو اقیانوس بزرگ هستند که در قونیه به هم پیوسته‌اند.

محی‌الدین در اوج جنگ‌های صلیبی باب گفت‌وگو با مسیحیان را باز کرد

دین آمده که احیا کند و معرفت و محبت و ذکر بدهد و انسان کامل نیز کارش همین است. از مسائل مهم دین‌شناسی که امروز با آن روبه‌رو هستیم مسئله گفت‌وگو است. محی‌الدین ابن‌عربی نیز در زمان خودش که صلاح‌الدین ایوبی بوده و جنگ‌های صلیبی جریان داشته، سعی کرده باب گفت‌وگو با مسیحیان را آن هم در اوج جنگ باز کند.

مباحثه جالب قونوی و مولانا

کاکایی در پایان به تفاوت‌های مولانا و ابن‌عربی نیز اشاره کرد؛ اینکه مولانا ادعایی مبنی بر ولی بودن و صاحب کشف و کرامت بودن نداشته و سعی در اختفای این امور می‌کرده است‌ امّا ابن‌عربی از آشکار کردن این امور ابایی ندارد و حتّی تأکید می‌کند که فصوص‌الحکم و فتوحات مکیه را پیامبر (ص) به او داده است و انشاء آن نیز از عالم بالا بوده است. با این حال مولانا هیچ‌گاه بدین صراحت، بر این موضوعات اشاره‌ای نداشته و احوال خودش را مخفی نگاه داشته است.

کاکایی به این موضوع نیز پرداخت که مخاطب اصلی ابن‌عربی و مولانا، عرفا و اهل معرفت بوده‌اند اما مخاطبان ابن‌عربی مخاطبان تخصصی‌تری هستند و مخاطبان مولانا علاوه بر متخصصان، عامهٔ مردم نیز هستند. کاکایی به جلسه‌ای اشاره کرد که صدرالدین قونوی، شاگرد برجستهٔ ابن عربی، و مولانا در آن حضور داشتند یکی از شاگردان مولانا سوالی سخت از مولانا پرسید و مولانا جواب ساده‌ای به او داد و او کاملاً قانع شد. صدرالدین از مولانا پرسید شما چطور می‌توانید چنین مسائل پیچیده‌ای را اینچنین و بسادگی بیان کنید؟ مولانا در جواب، از قونوی پرسید: شما چطور چنین مسائل ساده‌ای را اینچنین پیچیده بیان می‌کنید!؟


حسین غفاری؛ استاد فلسفه دانشگاه تهران:

مقصود از تشیع چیست؟ اگر منظور از تشیع، تشیع فقهی و کلامی باشد، ما شیعیان قائل هستیم به اینکه بعد از رحلت رسول اکرم (ص) جانشینی امت اسلامی محل اختلاف در میان مسلمانان شد و گرایش‌هایی را به وجود آورد. یک گروه، سواد اعظم و اهل جماعت بودند که از حیث نفر، در کثرت هستند و یک گروه دیگر، شیعیان امیرالمومنین (ع) بودند که قائل بودند شخص شایسته برای رهبری امت اسلام، شخص مبارک امیرالمومنین (ع) بوده است. از همان ابتدا کشمکش‌هایی به وجود آمد و خود حضرت علی (ع) نیز مدعی این حق بودند.

ابن‌عربی به لحاظ فقهی و کلامی، سُنی است

در تشیع کلامی منظور این است که خلیفه و جانشین و رهبر امت اسلام بعد از پیامبر (ص) چه کسی بوده است؟ آن‌هایی که می‌گویند علی‌ابن ابیطالب (ع)؛ به این‌ها می‌گویند شیعه؛ که همان شیعه کلامی و فقهی است. حال، آیا ابن‌عربی به این معنا شیعه بوده است؟ هرگز. ما قصد نداریم این را بگوییم. برای اینکه ابن‌عربی در خانواده‌ای سنی بزرگ شده و در فضای متعصب شام و دمشق در زمان صلاح‌الدین ایوبی بوده است. فرهنگ و زمانه ابن‌عربی اینطور بوده است. او حافظ حدیث بوده و روایت‌های زیادی می‌دانسته و بیان می‌کرده اما به این معنایی که گفتیم، شیعه نبوده است. بسیاری از عرفا و شعرا و مشاهیر تاریخ که گرایشات شیعی دارند، حداقل به این معنای کلامی اظهار نمی‌کردند بلکه به معنای دیگری ابراز وجود می‌کردند که به آن «تشیع فرهنگی» می‌گوییم.

حال ادعا این است که شیعیان که از اقلیت تحت استضعاف در تاریخ خارج شده‌اند، در عین اینکه تشیع کلامی دارند یک حقیقت اساسی‌تر را به عنوان تشیع قبول دارند و آن هم این حقیقت بوده که اصل تشیع، ولایت است. حقیقت تشیع مسئله خلافت ظاهری نبوده است، اگرچه این خلافت، از لوازم آن حقیقت بوده است. در مسئله ولایت، انسان باید به امیرالمومنین (ع) التفات پیدا کند. ما همگی ضمن قبول تشیع کلامی به یک حقیقت برتر قائل هستیم؛ فرهنگی عمومی که بر همه حاکم است و آن اینکه، حقیقت تشیع، ولایت است. یعنی فرق شیعه و سنی در این نیست که چه کسی خلیفه باشد؛ در زمان پیامبر (ص) نیز تشیع و تسنن از هم جدا بودند.

تشیع یک بیان درباره نحوه انسان دینی است

تشیع یک نگرش به دین است. یعنی یک بیانی است درباره نحوه انسان دینی. یعنی برای انسان، چه شأنی باید قائل شویم. البته که کف شئون دینی، ملتزم بودن به احکام و مطالب فقهی و دستورات اجتماعی است اما اصل مطلب، بالاتر از این است. در رسالت انبیا نیز مطلب بالاتر از آن است. مسئله امامت و ولایت این است که برای انسان جنبه‌ای قائل بشویم که علاوه بر جنبه حیات و حس ظاهری، نفس او قابلیت اتصال به عوالم بالاتر را دارد؛ و نه قابلیت؛ متصل می‌شود و از مکمن اسماء و تجلیات الهی بهره‌مند می‌شود و جانش را با این سیراب می‌کند. پیامبر اکرم (ص) خودش اینطور بود. شما اگر از عموم برادران اهل سنت بپرسید که نظرتان درباره پیامبر (ص) چیست، می‌بینید که نظرات غالب درباره پیامبر (ص)، برای ما بسیار سطحی هستند. اگرچه پیام الهی بر قلب پیامبر وارد می‌شده ولی داستان این نیست. پیامبر یک پستچی و اپراتور نیست؛ پیامبر، یک انسان کامل و حقیقت انسان است. یعنی حقیقت آن چیزی که خداوند برای خلقت انسان در نظر داشته، در پیامبر (ص) متحقق است. مرتبه باطنی پیامبر (ص) به مراتب بالاتر از مرتبه ظاهری اوست. اگرچه بیان شده است که پیامبر (ص) یک بار سفر معراج رفته است اما موضوع این است که پیامبر بارها این سفر را داشته‌اند و تنها یک بار آن بیان شده است.

انسان کامل چنین مرتبه‌ای دارد و اینقدر می‌تواند به خداوند نزدیک باشد. می‌شود به تعبیر عامیانه اینطور گفت که پیامبر (ص) با خدا تنها دو وجب فاصله داشته است. این چه معنای بزرگی است در عالم؟ این، مقام انسان است. حرف شیعه نیز این است که پیامبر (ص)، انسان کامل است و این دستورات را داده است که ما نیز پیرو آنان زندگی کنیم. ما از اینجا می‌توانیم سیر باطنی و معنوی داشته باشیم. این تشیعی است که علمای ما گفته‌اند و حقایق ما نیز بر این اساس است. ادعیه ائمه (ع) پر است از این مطالب. خواندن ادعیه و مضامین بلند عرفانی و توحیدی برای همه آشناست و همه وقتی به ائمه (ع) توسل می‌جویند نه به جسم ظاهری ائمه که به حقیقت نوری و روحانی آنان توسل می‌جویند. در مفاتیح‌الجنان ده‌ها دعای بلند با همین مضمون وجود دارد؛ بالاترین مضامین توحیدی و عرفانی. این، تشیع است.

حال بیاییم در باب ابن‌عربی در چند قسمت به این موضوع بپردازیم که او چه دیدی دارد؟ از ده‌ها مورد تنها می‌توانم یکی دو مورد را نقل کنم. اول، موقعیت تکوینی امیرالمومنین است؛ نفس کلیه‌ امیرالمومنین؛ آنچیزی که به آن ولایت می‌گوییم. بعد، اینکه نظر ابن‌عربی درباره اهل بیت (ع) چیست و اینکه او درباره امام زمان (عج) چگونه اندیشیده است.

امیرالمونین (ع) در فتوحات

ابن‌عربی در فتوحات مکیه، به تکرار، مطالبی را از امیرالمومنین (ع) بیان می‌کند؛ در باب ششم از جلد اول، با این عنوان «در شناخت پیدایش مخلوقات روحانی». یعنی قبل از اینکه جسم به وجود بیاید، اولین روحانیات در عالم چه کسانی هستند؟ و اولین موجودی که در عالم روحانیت هست چه کسی است؟ من تنها ترجمه را بیان می‌کنم. ابن‌عربی اینطور بیان می‌کند: «آنگاه که خداوند اراده وجود عالم را مطابق آنچه در علم به ذاتش بود، نمود. این اراده از راه یک تجلی از تجلیات تنزیهی او به یک حقیقت کلیه‌ای که پذیرنده این تجلی بود صورت گرفت که نام آن هباء بود. و اولین موجودی که در این هباء قبول تجلی الهی را نمود و نزدیک‌ترین موجود در قبول نور الهی بود حقیقت محمد (ص) بود که عقل نامیده شده است. و او اولین ظهور در عالم وجود است که وجودش از نور الهی و انوار حقیقت کلی است. و در آن هواء حقیقت الهی تعین پذیرفت و تمامی اعیان موجودات عالم حاصل تجلی اوست. و نزدیک‌ترین مردم به او علی‌ابن‌ابیطالب است».

جمله اصلی ابن‌عربی در نسخه اول فتوحات این است که «علی‌ابن ابیطالب امام‌العالمین و سر الانبیاء اجمعین» است. در چند صفحه بعد در باب هفتم به خلق جسمانی انسان می‌پردازد. ابن‌عربی اینطور می‌گوید: «خداوند تعالی پس از آنکه قلم و لوح را که همان عقل و روح است، آفرید و عقل را معلم و افاده‌کننده برای روح و نفس که همان هباء باشد قرار داد بدین سان چون خداوند به آن نفس یا روح نگریست علی‌ابن ابیطالب یعنی همان جوهر کلیه در سراسر صور طبیعی عالم گسترش یافت».


 

۲۱ آذر ۱۴۰۲
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.