به گزارش روابط عمومی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، این نشست در تاریخ نوزدهم اردیبهشتماه 1403 با ارائه حجتالاسلام دکتر حسین لطیفی و با نقادی حجتالاسلام دکتر زهیر انصاریان و دبیری حجتالاسلام دکتر مهدی خیاطزاده در شعبه قم مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد. در ادامه گزارشی تفصیلی از این کرسی ترویجی از نظر میگذرد:
در این کرسی، ابتدا دبیر علمی جلسه نکاتی پیرامون تخنه و جایگاه آن در حکمت عملی ارائه داده و سپس حجتالاسلام و المسلمین دکتر لطیفی گزارش مختصری از عناصر و جایگاه تخنه در یونان باستان و امتداد آن در جهان اسلام مطرح فرمودند. سپس ناقد محترم و برخی حاضران پرسشها و نقدهایی نسبت به کلام نویسنده محترم ابراز داشته و دکتر لطیفی نیز به پاسخ این نکات پرداختند.
دکتر لطیفی در طرح مسالۀ خود ابتدا اشارهای به ضرورت پرداختن به مسالۀ حکمتِ تولید داشته و سپس عناصر مشترک مفهوم تخنه را برشمردند. برخی از این عناصر عبارتند از:
1. آگاهی در تخنه که در مقابل توخه (به معنای بخت) است؛
2. اختصاص به انسان
3. اشتمال بر دانش کلی و ضروری = اپیستمه
4. پدید آمدن قدرت کنترل پدیده ها و تفوق در صاحب تخنه
5. تاثیر تجربههای متعدد در پیشرفت تخنه؛
6. تمایز موضوع و روش تخنه؛
7. تولد دانش به عنوان یک رشته، وامدار استفادۀ متقابل تخنه و اپیستمه است؛
8. نقش تولید به عنوان غایتی خارج از عمل؛
9. قابل آموزش بودن؛
10. بیطرفی اخلاقی؛
11. نسبت هم افزا میان تخنه ها
وی در ادامه افزود: کارکرد تخنه در جهان یونانی متفاوت است:
1. در جهان پیشا سقراطی، تخنه برابرنهاد توخه است؛ یعنی اینگونه گمان میشده است که امور یا از مسیر تخنه است یا توخه.
2. در آثار افلاطون تخنه در مقابل نظرات عام بدون حساب قرار دارد. تخنه به عنوان مرجعی تخصصی مرجع ارجاع دوگسا یعنی عقائد بدون حساب است.
3. در آثار ارسطو، نسبت بین تخنه و فرونسیس است. ارسطو در تخنه علت فاعلی را بیرون از شئ میداند و در فرونسیس درون شئ. اپیستمه متعلق به امور تغییرناپذیر است و تخنه به امور ذاتا تغییرپذیر. فرونسیس معطوف به خود عمل است ولی تخنه معطوف به غایت مترتب بر عمل.
در ادامه، ناقد محترم دکتر انصاریان سه پرسش را مطرح کرد:
پرسش اول: چه اتفاقی افتاد که فیلسوفان مسلمان وقتی با مفهوم تخنه مواجه شدند، سویه های دیگری به آن دادند و طبقه بندی دیگری یافت؟
پرسش دوم: مساله توخه در میان فیلسوفان ما رنگ باخته است ولی نسبت طبیعت و صنعت مساله ای پررنگ در آثار است. خصوصا در آثار فیلسوفان متاخرتری نظیر خواجه. درون مایه این مساله در یونان چه بوده است؟
پرسش سوم: از مجموعه عناصر مشترک تخنه در یونان، چند مورد به فضای فلسفه اسلامی منتقل شده اند: 1. روابط متقابل تخنه و اپیستمه؛ 2. جایگاه تجربه و نسبت آن با تخنه؛ 3. تفکیک میان مهارت و تخنه و اینکه هر مهارتی تخنه نیست 4. تفکیک میان صنایع عملی و نظری. آیا تعبیر صنعت نظری که در کلام فیلسوفان اسلامی است در یونان نیز بوده است؟
دکتر لطیفی نیز در پاسخ به این پرسشها نکات زیر را بیان کرد:
- مساله فارابی، نسبت عقل و وحی یا عقل و دین بود. در این دغدغه، کلان پاسخ فارابی آن است که وی امری ازلی و ابدی و تغییرناپذیر است. حکمت نیز اینگونه است و هر امر تغییر پذیری ارزش کار فلسفی را ندارد. از این جهت، تخنه به جهت ماهیت تغییر پذیرش مورد توجه فارابی قرار نمی¬گیرد.
- در عالم یونان نیز اپیستمه و تخنه پیوند زیادی داشتهاند.
- ارسطو مهارتی را که اپیستمه منتسب نباشد را تخنه نمیداند، بلکه معتقد است باید تخنه مستند به مهارت نظری باشد. لذا نجاری که علم هندسه نداند، صاحب صناعت نیست.
- طبیعت یونانی، در ذات خود تغییر پذیری دارد ولی طبیعت اسلامی، دارای ثبات است. فرونسیس یونانی کار خدایان است.
در ادامه جلسه نیز برخی از حاضران به طرح پرسشهای خود پرداختند و دکتر لطیفی نیز به این پرسشها پاسخ داد.