تحول علوم انسانی در سه عرصه بهینهسازی، بومیسازی و اسلامیسازی تحقق مییابد. این تحول در هر سه عرصه به فلسفه علوم انسانی مبتنی بر مبانی اسلامی نیاز دارد، چون علوم انسانی متعارف نیز مبتنی بر فلسفه معینی هستند.
این اثر درصدد است تا علاوه بر گزارش کوتاه توصیفی و انتقادی از روشهای متعارف مدرن و پسامدرن در حوزه علوم انسانی، به تبیین روششناسی حکمی- اجتهادی بپردازد.
روششناسی حکمی- اجتهادی یکی از کاربستهای رئالیسم شبکهای است. رئالیسم شبکهای صدق را مطابقت پنجرهای مفاهیم با ساحتهای واقع و نفسالامر میداند و معیار صدق را بداهت نظاممند کارآمد معرفی کرده است. این مدل از رئالیسم از بدیهیات اولی و ثانوی به گزارههای نظری میرسد و سپس به منظومه و نظام معرفتی دست مییابد. این نظام معرفتی، معیاری برای سنجش گزارههایی میشود که بهطور مستقیم امکان استناد به بدیهیات را ندارند. این منظومه معرفتی دربردارنده مقاصد فردی و اجتماعی نیز هست. این مقاصد با رویکرد کارکردی میتوانند معیار سنجشی برای اعتباریات باشند. اعتباریات در تغییر انسان تحقق یافته به انسان مطلوب نقشی اساسی خواهند داشت.
روششناسی حکمی- اجتهادی دربردارنده روش حکمی (روش برهانی – قیاسی و روش استقرایی – قیاسی) و روش اجتهادی قسم اول (کشف کلیات و تطبیق بر جزئیات) و دوم (استنطاق نصوص از طریق پرسش¬های برگرفته از جوامع و مکاتب) و سوم (استنطاق پدیدههای انسانی از طریق پرسشهای برگرفته از مکاتب اجتماعی) است.
البته همانگونه که مؤلف در مقدمه کتاب نگاشته، این روش، طرح و پیشنهادی است که اولاً با نقادی استادان به بلوغ خود میرسد و چالش با آن پارادایم نوینی در علوم اجتماعی به ارمغان میآورد و ثانیاً با بهکارگیری آن و نیز مجموعه کاربستهای رئالیسم شبکهای در مسائل علوم اجتماعی، مباحث انتزاعی، انضمامی شده و منشأ تحول نوینی در علوم اجتماعی خواهند شد.
این کتاب در چهار بخش اصلی (فلسفه و روش، فلسفههای تبیینگرا، فلسفههای تفهمگرا، روششناسی حکمی- اجتهادی) و شانزده گفتار فرعی تنظیم و در 318 صفحه به سال 1393 منتشر شده است. در پایان هر گفتار نیز چند منبع برای مطالعه بیشتر معرفی شده است.